امام صادق(ع): چهار نفر محبوبترين مردم اند نزد من از زندگان و مردگان: بريد عجلي، زرارة بن اعين، محمد بن مسلم و اَحْوَل. اينان از تمام مردم چه آنان كه زنده اند و چه آنان كه مرده اند، محبوبتر هستند.[1]
اين است مدال زرّين افتخاري كه ششمين پيشواي بزرگ شيعيان حضرت امام صادق عليه السّلام، به چهار نفر از ياران با وفا و مخلص خود، هديه كرده است و تا قيامِ قيامت، اين مدال برسينه اين قهرمانان مكتب تشيّع مي درخشد.
امام معصوم كه هرگز سخن به گزاف نگويد، ابوجعفر اَحْوَل محمد بن علي بن نعمان را به عنوان يكي از محبوبترين چهره ها درنظر خويش معرّفي مي كند و اين بزرگترين مباهات براي او و شايسته ترين ستايش از او است.
مؤمن طاق كيست؟
ابوجعفر الاحول، محمد بن علي بن نعمان بجلّي كوفي، معروف به «مؤمن الطاق» يكي از بارزترين و برجسته ترين شخصيت هاي افتخارآفرين مكتب تشيع است كه دوران زندگي خود را فداي آرمان والاي امامان و پيشوايان خود كرده و همواره با سخنراني ها، گفتگوها، احتجاج ها و مناظره هاي خود، از عقيده خود به خوبي دفاع كرده و در تمام بحث ها كه با مخالفان داشته، سربلند بيرون آمده، چرا كه تنها از قرآن و سنّت سخن مي گفته و با استدلالهاي عقلي و نقلي، عقايد حَقّه خود را ابراز و اظهار مي داشته است.
ابوجعفر احول را دشمنان، شيطان الطاق مي ناميدند و وقتي اين خبر به هشام بن حكم، يار دلاور و صدّيق امام صادق علیه السلام رسيد؛ او را «مؤمن الطاق» ناميد و پس از آن شيعيان او را به اين لقب صدا مي كردند. طاق نام محلّه اي در كوفه است كه ابوجعفر در آنجا مغازه صرّافي داشته و امرار معاش مي كرده است.
محمد بن نعمان در عين حال كه در فقه و كلام و روايت متبحّر بوده و در حاضر جوابي و بداهه گوئي همتائي نداشته، يكي از شاعران برجسته نيز به شمار مي آيد.
جالب است كه بدانيم، او حتّي اشعار خود را نيز در خدمت آرمان امامان مي سروده گويا او با تمام وجود از پيشوايان خود دفاع مي كرده و هر سرمايه معنوي و مادّي كه داشته در همين راه صرف كرده است.
گر چه دشمنان، كينه او را به دل گرفته و گاه و بيگاه به او اذيت و آزاري توانفرسا مي رساندند، ولي اين شكنجه ها در روحيه بلند او كمترين تأثيري نگذاشته و همچنان بي پروا به راه خود ادامه مي داد و هرگز سرِتسليم در برابر حاكمان ستمگر عبّاسي فرود نياورد و حق را در هر جا و به هر مناسبت بر ملا مي ساخت و با مسافرت به يكايك شهرهاي اسلامي نواي قرآن و نداي امامان را به گوش همگان مي رساند. در اين ميان آثار برجسته اي از خود بجاي گذاشت كه بيشتر جنبه مناظره دارد.
مرحوم ابن النديم و شيخ طوسي «ره» آنها را به شرح زیرنقل كرده اند:
1- كتاب الامامه.
2- كتاب المعرفه.
3- كتاب الرد علي المعتزلة في امامه المفضول.
4- كتاب في امر طلحه و الزبير.
5- كتاب اثبات الوصيه.
6- كتاب افعل، لاتفعل.
مناظرات مؤمن طاق [2]
مؤمنِ طاق - همانگونه كه ذكر شد - يكي از برجسته ترين چهره ها در مناظره با ديگران است، و به قدري در اين فن تفوّق و نبوغ دارد كه مورخين تصريح بر برتري وي نموده اند. نويسندگان گوناگوني از شيعه و سني، اين مناظره ها و احتجاج ها را در كتابهاي خود نقل كرده اند كه براي نمونه به چند مورد مختصر اشاره اي مي كنيم.
1- ابومالك احمسي گويد:
ضحّاك شاري بر كوفه حكم مي راند و خود را فرمانرواي مسلمين مي ناميد و مردم را به سوي خويش دعوت مي كرد. ضحّاك از سران خوارج بود. روزي مؤمنِ طاق به ديدارش رفت. نزديكان ضحّاك از جا برخاستند كه او را بيرون كنند. مؤمنِ طاق گفت: رهگذري هستم، خواستم اميرتان را ببينم. آنگاه مؤمنِ طاق بر ضحّاك وارد شد و گفت: چرا از علي بن ابي طالب برائت و بيزاري جستيد و كشتن و كارزار با او را روا شمرديد؟
ضحاک: چون که درراه خدا حکم قرار داد!
مؤمنِ طاق: و هر كه حکمی تعیین کند، خونش را هدر دانسته و قتال با او را روا مي دانيد و از او بيزاري مي طلبيد؟!
ضحاک: آري!
مؤمنِ طاق: من آمده ام با تو مباحثه كنم تا در صورتي كه برمن پيروز شوي و مرا مغلوب خود سازي، به تو گرايش پيدا كنم، اگر يكي از ما اشتباهي داشت، چه كسي باید اشتباهش را گوشزد کند و اگر مطلبي را درست بيان كرد، چه كسي بايد آن را تشخيص داده و بر آن صحّه بگذارد؟
ضحّاك به يكي از يارانش اشاره كرد و گفت: اين مرد دانشمندي است، ما او را حَكَم قرار ميدهيم!
مؤمنِ طاق :پس تو اين شخص را در گفتگویی که با تو به انجام می دهم، حَكَم قرار مي دهي؟!
ضحاک: آري!!
آنگاه مؤمنِ طاق رو به اصحاب ضحّاك كرده و گفت: هان! دوست شما حکم تعیین کرد! ناگهان اصحاب ضحّاك ميان خود اختلاف كردند، و در اين بين مؤمنِ طاق، سرافراز بيرون رفت.[3]
2- خطيب بغدادي از علماي اهل سنّت در «تاريخ بغداد» گويد:
پس از درگذشت جعفر بن محمد (امام صادق عليه السّلام) نعمان بن ثابت به مؤمن الطاق گفت: امامت مُرد! او جواب داد: ولي امام تو تا روز معلومي - كه خداوند تعيين نموده - زنده خواهد بود.[4]
پرواز در باند مناظره
ابوخالد كابلي گويد: ابوجعفر مؤمنِ طاق را ديدم كه در حرم پيامبر اكرم «صلي الله عليه و آله» نشسته و اهل مدينه گرد او جمع شده و از او مي پرسند و او پاسخ آنها را مي دهد. و به قدري بر او ازدحام كرده بودند كه هر كس مي خواست به او نزديك تر شود، ناچار پيراهنش را مي كشيد و از اين روي دكمه هاي لباسش كنده شده بود.
من به او نزديك شدم و گفتم: امام صادق(ع) ما را از سخن گفتن (در ملأ عام) منع كرده.
او گفت: آيا به شما نيز فرموده است كه مرا منع كنيد؟
- نه! ولي به من فرمود كه با كسي صحبت نكنم.
- پس برو و او را هر چه فرمان داده، فرمان ببر و به دستور او عمل كن.
كابلي گويد:
من سخت ناراحت شدم، به خدمت امام صادق(ع) شرفياب شده و داستان خود را با ابوجعفر احول به آن حضرت گزارش دادم و آنچه به او گفته بودم و او در پاسخ گفته بود، را به حضرت عرض كردم.
امام صادق (عليه السّلام )لبخندي زد و فرمود:
اي ابا خالد! صاحب طاق با مردم كه سخن مي گويد، اگر هم شكست بخورد و بيفتد، باز برخاسته و پرواز مي كند، ولي اگر پَرِ تو را بزنند، هرگز نمي تواني پرواز كني![5]
يعني او كسي است كه به قدري بر سخنانش مسلّط است و قدرت استدلال دارد كه هرگز شكست نمي خورد و مغلوب نمي شود و لذا با مردم مي تواند سخن بگويد و اظهار حقّ كند. از اين روي، او بايد به وظيفه اش عمل كند، و امّا تو (ابوخالد) چون نمي تواني مانند او استدلال كني، لذا نبايد با آنان گفتگو نمائي.
در هر صورت، مؤمنِ طاق را نمي توان در چند خط معرّفي كرد، چرا كه او يكي از زبدگان اصحاب امام باقر و امام صادق عليهما السّلام است .امام صادق علیه السلام آن قدر او را عزيز و گرامي مي داشت كه گاهي در محضر مباركش، برخي از مخالفان يا طبيعي مسلكان مي آمدند و از حضرت سؤالهائي مي نمودند، حضرت براي اينكه منزلت و مقام شاگردان دانشمندش، من جمله مؤمنِ طاق را به آنان معرّفي كند، آنها را ارجاع به ايشان مي داد و مي خواست كه مسائلشان را در زمينه فقه - مثلاً - از زرارة و در زمينه كلام از مؤمنِ طاق بپرسند و به اين ياران باوفا مباهات مي كرد پس ما درباره ی او چه بگوئيم در جائي كه امام معصوم حضرت صادق علیه السلام درباره ی او فرموده است:
چهار نفر محبوبترين مردم اند نزد من هستند از زندگان و مردگان: بريد عجلي، زرارة بن اعين، محمد بن مسلم و احول (مؤمنِ طاق).
و همين سخن او را بس است.
[1] کمال الدین-ج 1 - ص 166.
[2] نويسندگان، مناظرات طولاني جالبي براي اونقل كرده اند كه علاقمندان مي توانند به كتابهاي مفصّل در اين زمينه رجوع كنند. مرحوم طبرسي «ره» در «احتجاج» خود نيز چندين صفحه به احتجاجهاي ايشان اختصاص داده است.
[3] منتهی الامال –ج 2- ص 200
[4] تاريخ بغداد - ج 13 - ص 409.
[5] كني والالقاب - ج2 - ص298.