علاقه وافر مادر و پدر به فرزند به خاطر شکل گیری تدريجي این علاقه است. این محبت و علاقه از زمان انعقاد نطفه تا زمان تولد شکل می گیرد. اگر يك دفعه همين جور که مادر كه نشسته است، فردا ببيند يك بچه در بغلش آمده، هيچ نوع آمادگي براي پذيرفتن اين بچه ندارد! بعد ميبينيد كه اين نوزاد برايش آن ارزشي را هم كه ميبايست داشته باشد، ندارد و حتی نميداند با اين بچه بايد چه كار كند؟ شیوه رفتار با فرزند را در طول مدت زمان ياد ميگيرد. هنگامی كه اين بچه متولد ميشود براي او يه چيز نوظهوري نيست، آمادگياش را قبلا ایجاد کرده است، انتظارش را ميكشيده است.
يك فردِ منتظر هم همین گونه است. تمام مرحلههايي كه منتظر در طول مراحل انتظار ميگذراند باعث می شود، برای آن چيزي كه بعدا به دست می آورد ارزش قايل شود. فرد منتظِر یعنی کسی که فردي، جامعهاي، شرايط خاصي را ميخواهد، اولين چيزي كه در او بايد متحول شده باشد، درون خودش است تا آمادگي پذيرش منتظَر را پيدا كرده باشد.
در طول زمانی كه انسان انتظار ميكشد، جوش و خروش دروني دارد، تمايل دارد به يك جامعهاي كه انتظارش را دارد برسد، شوق دارد كه اين مرحله ها را پشت سر بگذارد و به هدفش برسد. امروز شما به تجربه ديديد كه براي اين كه به يك حكومت اسلامي برسيم، لازمهاش اين بود كه ما حكومت اسلامی را پذيرفته باشيم و آمادگی براي قبول حكومت اسلامی داشته باشيم.
ولی جامعه ما خيلي سريع چيزي را بهدست آورد كه جوامع ديگر در هفت هشت ده سال مبارزه هم نتوانستند به دست آورند. در يك فاصله بسيار كوتاه، بدون گذران دوران مرحلهايِ انتظار، يك حکومت اسلامی را در اختيار ما گذاشتهاند. ما آمادگي پذيرش براي يك محيط برتر را نداشتیم. به اين خاطر ميگوييم انقلاب ما با سرعت انجام گرفت. مردم ما هنوز آمادگی و ظرفیت پذیرش انقلاب را پيدا نکرده بودند. درست در يك سال قبل از اين انقلاب، در جايي صحبت ميكردم، اين مطلب را گفتم:
جامعه ما آمادگي پذيرش حكومت اسلامي را ندارد. حكومت اسلامي چيزي است كه طلحه و زبير که پا به پاي پيامبر مبارزه می کردند، تاب تحملش را نياوردند و نتوانستند آن را بپذيرند. چرا آمادگی ندارد؟ براي اينكه بعد از انقلاب، همه بنيادهاي موجود در جامعه فعلی بايد تغييرکند. مسائلی همچون سرمايهداري، فئوداليته، بازار رَبَوي، بانكداری ربوی، فاصلههاي طبقاتيِ بسيار شديد، فقر فرهنگي و فقر مادي كه كولاك ميكند و .... همه اينها باید تغییر کند.
بعد از انقلاب، همة آنهايي هم كه دائماً فرياد ميزدند، انقلاب اسلامي را هم ميخواستند، داد و بيداد ميكردند كه حكومت اسلامي، ولايت فقيه، چه شد كه اينها بعد از پیروزی انقلاب گرايش هایشان، متفاوت شد؟ چه شد كه بعد از انقلاب شما يك ليبراليسم حاكم بر جامعه را ديديد؟
چه شد که می بینیم عده ای به دنبال ايجاد يك حكومت اسلامي نبودند، بلكه به دنبال اين بودند جامعهاي ايجاد شود كه در آن مسلمانها هم اجازه زندگي داشته باشند، نه يك حكومت اسلامي! ميدانيد چقدر براي ما نگهداري اين انقلاب اسلامی مشكل هست؟ زیرا اين تدريجی بودن است كه انسان را ميسازد.
برگزیده ای از سخنرانی "انتظار، ضابطه حرکت بر صراط مستقیم" موجود در رایت بیداری1