سبکهای تأثیر گذاری بر فرزندان
امروزه بسیاری از والدین از حرف ناشنوی فرزندان خود گله دارند، این مسئله به ویژه در تعامل با نوجوانان صورت شدیدتر به خود میگیرد. چرا سخنان ما آن گونه که باید در فرزندانمان تأثیر نمیگذارد؟ چرا نمیتوانیم به طور مؤثر آنها را رهبری کنیم و با خود همراه سازیم؟
در تعامل بین والدین و فرزندان، هر دو طرف در تأثیرگذاری یا تأثیرپذیری نقش دارند، از یک سو، مخاطب (فرزند) باید اطاعت پذیری داشته باشد از سوی دیگر، مربی ( والد ) باید شیوههای تأثیرگذاری و نفوذ بر فرزند را بداند و با ظرافت به کار گیرد. بعضی از کودکان و نوجوانان ذاتا استقلال طلبی، قدرت طلبی و سلطه جویی بیشتر دارند و یا لجبازترند؛ و در مقابل برخی دیگر منعطفتر و اطاعت پذیر ترند، اما به هر حال این والدیناند که باید این تعامل را مدیریت کنند. سخن ما در این مجال اندک مربوط به نحوه برخورد والدین است؛ به عبارت دیگر، فرزند هر خلق و خویی هم داشته باشد، والدین از طریق به کارگیری روشهای مؤثرتر با او داشته باشند و تا حد ممکن نتیجهای بهتر بگیرند. به اعتقاد روان شناسان، قدرت یا اعمال قدرت میتواند منشاءهای گوناگون داشته باشد.
قدرت مشروع، این نوع قدرت ریشه در مقام افراد دارد، برای مثال، انتظار داریم فرزندان به خاطر اقتدار والدینی سخن ما را بپذیرند، چون من به تو میگویم(چون پدرت میگوید(.
قدرت تخصصی، در این حالت به دلیل تخصصی که فرد دارد، قدرتی در کلمات او نهفته است. فرزند از والد پیروی می کند. چون او در آن حیطه خاص متخصص میداند و حرف او را به عنوان یک کارشناس قبول دارد.
قدرت پاداش دهی، در اینجا فرد برای ترغیب دیگران از ارائه پاداش استفاده می کند.
قدرت قهر آمیز، این نوع قدرت قهریه می تواند به صورت تنبیه جسمی، تهدید و نظایر آن باشد.
قدرت ارجاعی، در این حالت از طریق الگو قرار دادن و نشان دادن فرد سومی که از ما حرف شنوی دارد، مخاطب( فرزند) را به پیروی از خود ترغیب می کنیم.
قدرت اطلاعاتی، دسترسی به اطلاعاتی که دیگران از آن بی خبرند نیز، میتواند منبع قدرت باشد؛ مانند این که والدین برای جلب موافقت فرزندان خود از توضیحات و استدلالهای معتبر و مقبول استفاده کنند.(هارجی و همکاران(
شما معمولا” در ارتباط با فرزندانتان از کدام نوع اعمال قدرت استفاده میکنید؟
بدیهی است که هر کدام از این شیوهها در فضای تعلیم و تربیت جای خود را دارد و شاید برای یک موقعیت خاص یا برای یک سن خاص مناسبتر باشد. فرزندان معمولا” در سنین کودکی از اقتدار والدین حساب میبرند و اطاعت پذیری را تمرن میکنند؛ اما نمیتوان در دوره نوجوانی نیز همین انتظار از آنها را داشت ( اگر چه در مطلوبیت اطاعت فرزند از والدین در تمام عمر شکی نیست به هر حال نوجوانان مایلاند که والدین با آنها با زبان منطق و استدلال و نه با امر و نهی؛ به صورت بالا به پایین) صحبت کنند. همچنین، با افزایش دامنه آگاهیها و مهارتهای آنها در دوره نوجوانی و جوانی، با افراد آگاه، کارشناس و متخصص رابطه بهتر برقرار میکنند و تأثیرپذیری بیشتر دارند. پاداش و تنبیه نیز، به ویژه در دوره کودکی نیز میتواند منبع قدرت باشد؛ اما همه ما میدانیم که ظرایف زیاد دراین کار وجود دارد. والدین باید از آن چه فرزند را خشنود میسازد و همین طور، آن چه مناسب سن اوست آگاه باشند، فرزندان به مرور به سمت انگیزههای درونی سوق دهند و توجه داشته باشند که مداخله به شیوه تنبیه را به موقعیتهای خاص و خطرناک تقلیل دهند و به حداقل برسانند؛ چرا که استفاده مداوم از نیروی قهر و زور، قوه تفکر و استدلال را از آنها میگیرد. شخصیت و اعتماد به نفس آنها را در هم میشکند و آنها را به لج بازی و کینه توزی سوق میدهد. یادگیری از طریق الگو و مدل نیز کاربرد بسیاری در یادگیری دارد؛ اما برای همیشه جواب گو کافی و انگیزه بخش نیست.
در دنیای تعامل با نوجوانان، اگر میخواهیم قدرت نفوذ کلاممان را حفظ کنیم، باید علاوه بر استفاده از منابع قدرت مشروع، پاداش و تنبیه، سعی کنیم با تقویت آگاهیها و تخصصهای خود( به روز نگه داشتن خود) به گونهای که حتی الامکان در وضعیتی بالاتر از فرزندان خود قرار داشته باشیم با ادبیات مناسب علمی، منطقی و مستدل با آنها صحبت کنیم. صرف پدر و مادر بودن حداقل برای نسل جدید و به ویژه در نظر نوجوانان نسل حاضر، دلیل موجه برای اطاعت به نظر نمیرسد. ما بخواهیم یا نخواهیم در دورانی خاص قرار داریم و شاهد ویژگیهای خاص در نسل نوجوان و جوان خود هستیم. لاجرم باید از نظر شیوههای تربیتی تا جایی که به اصول تربیتی لطمهای وارد نشود. انعطاف پذیری داشته باشیم. لذا در عصر حاضر به عنوان والدین باید اطلاعات عمومی آگاهیهای تخصصی مهارتهای خاص و همچنین ظرفیت خود را برای استدلال ورزی. منطقی صحبت کردن با فرزندان توسعه دهیم و زبان ارتباطی مؤثر تر در ارتباط با ایشان به کار گیریم.
کارشناسان تعلیم و تربیت نیز معتقدند که به ویژه در عصر حاضر، استفاده از روشهایی چون تحمیل و زور برای ایجاد تغییرات مطلوب در فرزندان چندان موفقیت آمیز نیست و به جای آن باید مسائل مختلف و فلسفه اوامر و نواهی را با حوصله برای فرزندان تبیین کنیم تا امکان ارزیابی و داوری برای خودشان فراهم شود و انگیزه درونی برای تغییر یا اصلاح رفتار پیدا کنند ( باقری ۱۳۸۶(
البته اگر مخاطب ما در این مقاله فرزندان عزیز بودند، از محبتها و زحمات والدین برایشان میگفتیم و حق بزرگی که از همین رهگذر؛ بر گردن همه ما دارند و این که به سفارش اکید قرآن کریم همه ما وظیفه داریم که در همه موارد از موارد توصیه به گناه و مخالفت اوامر خداوند از والدین پیروی کنیم و در این راه حتی به آن ها اف نگوییم ( سوره اسراء آیه ۲۳۱) چه کارشناس، متخصص و با سوادتر از ما باشند و چه تنها پدر و مادری ساده و مهربان، فداکار و دلسوز.
دکتر فاطمه وجدانی، عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی