تعالیم اسلام برای تنظیم روابط زن و شوهر توصیه هایی به هر یک دارد که با ابعاد روان شناختی آن ها متناسب است. در کلام اولیای دین(ع) به دو نکته مهم روان شناختی در برخورد با زن اشاره شده است.
نکته اول به تفاوت روانی زن و مرد باز می گردد. ویژگی های روانی و شخصیتی زن با مرد متفاوت است و مرد نباید بر اساس ویژگی هایی که در خود و سایر مردان می بیند زن را بسنجد و انتظار داشته باشد که از لحاظ روانی کاملا با او هماهنگ باشد. اگر مرد بر این شیوه اصرار ورزد، به شخصیت زن ضربه زده و موجب آسیب روانی او می شود.[1] بنابراین لازم است مرد، زن را با همه ویژگی های مخصوص او بپذیرد و در برخی ابعاد خود را با او هماهنگ سازد.
نکته دوم، توصیف زن در کلام اولیاء دین(ع) به "ریحانه" است.[2] این کلمه به لطافت، آسیب پذیری و عاطفی و احساسی بودن زن اشاره دارد. در مقابل، "قهرمان" که از زن نفی شده، به معنای سرخدمت گذار خانه است که مدیریت، دلیری و پهلوانی از آثار آن است. از تقابل این دو کلمه می توان برداشت کرد که عناصر زیبایی شناختی، آرامش بخشی و عاطفی در زن غلبه دارد و کمتر می توان استواری از او انتظار داشت.
از سوی دیگر مردان نیز به دلیل شرایط ویژه اجتماعی، معمولاً بیش از زنان دچار تنیدگی می شوند، زیرا در نظام خانواده از نظر اسلام، مسئولیت اداره خانواده در ابعاد مختلف از جمله اقتصادی بر عهده مرد است. مردان در جامعه متحمل فشارهایی می شوند که آستانه تحریک پذیری و پرخاشگری را در آن ها فراهم می کند. زن باید این واقعبت روان شناختی مرد را پذیرفته و به نحوی آن را تعدیل کند. تنها به این طریق زنان می توانند مسئولیت مهم حمایت روانی از مردان را در رویارویی با مشکلات ایفا نمایند. به نظر می رسد توجه زن و مرد به ویژگی های طرف مقابل، به سازگاری آن ها بسیار کمک می کند. در این رابطه هر یک باید وجوه مثبت و گاه نهفته دیگری را فعال و جنبه های منفی شخصیت وی را به تدریج اصلاح کند.
در مقابل اگر هر یک به جای پذیرش همسر خود به همان صورتی که هست، بر جنبه های منفی تأکید و بخواهد قواعدی را بر او تحمیل کند، ناسازگاری ها بیشتر خواهد شد. به عبارت دیگر، خانواده از فردیت های گوناگون تشکیل شده است که با پذیرش اصول اساسی زندگی مشترک و پایبندی به آن در یک "ما"ی فراتر گرد آمده اند. عدم شناسای فردیت و تلاش برای یکسان سازی آمرانه فضای خانواده، هزینه های عاطفی-شخصیتی سنگینی را بر اعضای آن تحمیل می کند که خود بیگانگی اعضا، کم ترین و فروپاشی خانواده، بزرگ ترین پیامد رفتار و نگرش فوق است.
پس از سازگاری و تطابق اولیه، استمرار روابط مطلوب و رضایت بخش زن و شوهر از وظایف مهم آن هاست و ملاک مطلوبیت این روابط بر اساس آیات قرآن، معاشرت به معروف است: وَ عَاشرِوهُنَّ بِالْمَعْرُوف(نساء/19)
در قرآن بیش از 20 بار کلمه "معروف" برای جنبه های مختلف روابط خانوادگی به کار رفته است که چگونگی روابط زن و شوهر از مهمترین این جنبه هاست. برخی ملاک روابط زنان و مردان را بر اساس معروف بیان کرده اند ولی در بیشتر آیات، معروف با گستره ی بیشتر و در مورد همه روابط خانوادگی به کار رفته است.
معروف را آداب و شیوه های رفتاری مناسب در یک جامعه دانسته اند که عقلای آن به رسمیت می شناسند یا هر عملی که افکار عمومی آن را رفتاری شناخته شده و مأنوس بداند و با ذائقه اهل هر اجتماعی سازگار باشد.[3]برخی معروف را به معنی شیوه های رفتاری مطلوب در هر جامعه که در چهارچوب قوانین دین باشد، در نظر گرفته اند.[4] در کلام اولیاء دین (ع) نیز به معانی متعددی از قبیل احسان [5]،حسن مصاحبت با خانواده و مردم [6] و به طور کلی، هر عمل نیکو و امر موافق دستورهای الهی [7] به کار رفته است.
در بیشتر این موارد،رفتارهایی برای معروف مصداق شمرده شده است. به نظر می رسد مناسب ترین ملاک معروف، رفتاری است که مردم جامعه می پسندند و با شریعت مخالفت نداشته باشد. بر این اساس رفتار زن و شوهر نسبت به هم باید بر اساس روشی باشد که در هر جامعه پذیرفته شده و با شریعت سازگار باشد.
در متون اسلامی به هر یک از زن و مرد توصیه هایی شده که زمینه ساز رابطه مناسب بین آن هاست. مسئولیت های مرد در قبال همسرش، به چند امر باز می گردد:تأمین شرایط اقتصادی[8]، برآورده ساختن نیازهای عاطفی[9]، احترام و بزرگداشت زن[10]، مصاحبت نیکو با او[11]، مدارا و مسامحه در موارد اختلاف[12] و عفو و گذشت نسبت به رفتارهای نامناسب زن در خانواده.[13]
اولیاء دین(ع) به عنوان مشاورانی دلسوز و دانا، به شیوه های متعددی مردان را در ایفای مسئولیت های خانوادگی یاری رسانده اند. یکی از نکته های بسیاری ظریف امانت بودن زنان[14] نزد مردان است. همچنین به این واقعیت اشاره شده که زنان در بیشتر امور زندگی،اختیار خود را به مردان می سپارند[15] و بیشترین توصیه ها در اسلام، امانت داری در شرایط مختلف است.[16]بدیهی است اگر مرد، همسرش را امانتی در دست خود بداند، سعی خواهد کرد مناسب ترین رفتار را با او داشته باشد.
مطلب دیگر به شخصیت احتماعی افراد باز می گردد، به گونه ای که رفتار مناسب با همسر نشانه بزرگواری و کرامت فرد، و اهانت و بد رفتاری نشان دهنده پستی و پایین بودن شخصیت است.[17] از همه مهمتر، رفتار مناسب با همسر بر درجه ایمان یک مرد دلالت دارد. در کلمات اولیاء دین(ع) تصریح شده که هر کس با همسرش خوش رفتارتر باشد، از مرتبه ایمان بالاتری برخوردار است.[18] از این رو پیامبر(ص) فرمودند: من بیش از همه مردم با همسرانم خوش رفتاری می کنم.[19] حتی در مذهب شیعه خوش رفتاری با همسر ملاک مهمی دانسته شده که درجه نزدیکی فرد را به ائمه(ع) نشان می دهد.[20]
سیره و رفتار اولیاء دین با همسران خود نیز شیوه ای برای ترویج رفتار مناسب در خانواده محسوب می شود. به عنوان مثال با خواست و میل آنان در محدوده شرع و خانواده همراهی می کردند و به بدرفتاری آنان با صبر و تحمل پاسخ می دادند. این الگوی رفتاری می تواند برای مردان بسیار مفید باشد و حتی در عصر حاضر، بهترین شیوه همسرداری به شمار آید.
از سوی دیگر مسئولیت های زنان در خانواده نیز اهمیت بسیار دارد به گونه ای که بر اساس تعالیم اسلام مهمترین مسئولیت زن پس از تکالیف دینی، در قبال همسر اعلام شده است. در امور خانواده به زنان توصیه شده است که پیرو و همراه همسران باشند. البته این اطاعت در چهارچوب شرع و امور پسندیده هر جامعه است. در مقابل سفارش های بسیاری که به مردان در ایفای وظایف خانوادگی شده، از زنان نیز خواسته شده است که در حد توان خود رضایت همسر را در همه جوانب زندگی جلب کنند.
این امر را می توان از عوامل بسیار مؤثر در قوام خانواده و روابط مطلوب زن و شوهر از دیدگاه اسلام دانست. در همین رابطه صبر و بردباری زن در مشکلات، تحمیل نکردن رفتارهایی به شوهر و همراهی با او در مشکلات اجتماعی و اقتصادی می تواند زمینه مناسبی برای روابط مطلوب بین آن ها فراهم کند.
[1] وسائل الشیعه، ج14،ص123
[2] همان،ص120
[3] تفسیر المیزان،ج2،ص232
[4] تفسیر المنار،ج2،ص374
[5] بحارالانوار،ج45،ص255
[6] همان،ج74،ص328
[7] همان،ج78،ص303
[8] "َ بِمَا أَنفَقُواْ"(نساء/34)،وسائل الشیعه،ج7،ص131
[9] وسائل الشیعه،ج14،ص116-مستدرک الوسائل،ج14،ص251
[10] همان،ص119
[11] همان،ص120
[12] همان
[13] همان،ص121
[14] السنن الکبری،ج7،ص304
[15] وسائل الشیعه،ج14،ص122
[16] همان،ج15،ص206
[17] فرید تنکابنی،نهج الفصاحه،ص318
[18] وسائل الشیعه،ج14،ص9و11
[19] همان،ص122
[20] همان،ص9