اهلبیت (ع) توصیه کردهاند معارف اسلام را درکودکی به فرزندانمان بیاموزیم، در روایتی امام صادق (علیه السلام) به شیعیان توصیه می کنند که هرچه زودتر به آموزش فرزندان خود بپردازند تا مخالفان فکری آنان نتوانند اندیشه های خود را در آنان وارد کنند.[1] علاوه بر اینکه ذهن کودک هنوز به شبهات و افکار باطل آلوده نشده و آمادۀ پذیرش حقیقت است، کودک آسانتر یاد میگیرد و آموختههای کودکی پایدارتر است. در روایتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمده است: «آن که در جوانی بیاموزد، آموختهاش به منزلۀ نقش در سنگ است و آن که در بزرگسالی بیاموزد آموختهاش به منزلۀ نوشتن بر آب است.»
ظرفیت اثرپذیری و تغییر ساختار روانی و شخصیتی انسان با افزایش سن کاهش مییابد تا جایی که در دوره کهنسالی به حداقل میرسد، لذا در سیره امام صادق (ع) آمده است که به احول (یکی از مبلغان مکتب تشیع) که در دعوت مردم بصره ناموفق بود توصیه کردند که به جوانان بپردازد و راز این توصیه را توضیح داده و فرمودند جوانان سریعتر از بزرگسالان مطالب حق را میپذیرند چراکه هنوز شخصیت و ساختار درونی جوانان کاملا شکل نگرفته و به همین جهت ساختارهای جدید را آسانتر میپذیرند.[2]
در روایات ما آموزش قرآن به فرزندان را از جمله حقوق فرزند بر والدین برشمردهاند.[3] اهمیت آموزش قرآن در مقایسه با سایر متون دینی و آداب شرع از این روست که قرآن معجزۀ جاوید پیامبر(ص) است و مانند سایر معجزات انبیا نقش هدایتی برای مخاطبان دارد، نیز شامل هر آن چیزی است که انسان برای هدایت و سعادت به آن نیاز دارد و خود هادی و راهنماست. خداوند در آیه 9سوره اسراء میفرماید: «این قرآن به راهی که با قوام ترین راههاست هدایت میکند.» لفظ و محتوای قرآن هر دو از جانب خداست، پس هم لفظ و هم محتوای قرآن در آموزش آن موضوعیت دارد و نباید با بهانۀ آموزش یکی از این دو به کودکان (قرائت یا مفاهیم) از دیگری غافل شد یا آن را رها کرد. اگر بخواهیم شخصیت نونهالان بر اساس قرآن شکل بگیرد لازم است قرآن را به منزلۀ اولین ماده درسی به آنان آموزش دهیم.
معصومان (ع) به آموزش قرآن اهتمام خاصی داشتند و به آموزش آن به مسلمانان به ویژه جوانان اهمیت میدادند. حضرت علی(ع) در نامۀ ۳۱ نهج البلاغه خطاب به امام حسن فرمودهاند: «و مناسب دانستم که نخست کتاب خدا و تأویل آن را به تو بیاموزم، و قوانین و احکام اسلام و حلال و حرام آن را برایت بگویم.» از این نامه چنین برمی آید که ایشان در اولین گام، قرآن و تفسیر آن و حلال و حرام شریعت را به امام حسن (ع) آموزش دادهاند. در روایتی از پیامبر (ص) آمده است که: «کسی به فرزندش قرآن بیاموزد گویی ده هزار حج انجام داده است.»[4] از سیرۀ معصومان(ع) به نظر میآید علاوه بر آموزش عملی و آموزش غیرمستقیم، در سیرۀ مبلغان الهی بخشی از آموزش قرآن به صورت مستقیم و رسمی بوده است، نقل شده که عبدالرحمن بن سلمی به فرزند امام حسین (علیه السلام) سوره حمد را آموخت. هنگامی که فرزند امام سوره حمد را بر امام خواند امام به عبدالرحمن هزار دینار و هزار حله عطاکرد.[5] در حالی که به نظر ما امام حسین(ع) از همه کس به آموزش قرآن اولی هستند، امام(ع) برای یاد دادن قرآن به فرزندشان معلم استخدام میکنند و به معلم مزد میپردازند و به او علاوه بر مزد هدیه میدهند؛ تا در نظر فرزند این آموزش و آموزهها مهمتر جلوه کند. خوب است در کنار آموزش غیررسمی و غیرمستقیم به فرزندانمان، بخشی از آنچه که در نظر داریم از قرآن به فرزندمان بیاموزیم در وضعیتی مانند کلاسْ و به صورت رسمی قرآن به او بیاموزیم.
معصومان (ع) علاوه بر آموزش قرآن به کودکان آنان را به قرائت قرآن وادار می کردند تا با قرآن انس بگیرند و با الفاظ آن آشنا شوند.[6] امام صادق (ع) میفرماید: پدرم ما را جمع می کرد و دستور می داد تا طلوع آفتاب ذکر بگوییم و دستور میداد هرکس می تواند قرآن بخواند، قرآن بخواند و آن که نمی تواند ذکر بگوید[7]. البته در این کار سختگیری نمی کردند و به کودکان اجازه می دادند که برخی آداب قرائت را رعایت نکنند؛ نقل شده اسماعیل پسر امام صادق (ع) نزد ایشان بود. امام(ع) به او فرمودند: پسرم قرآن بخوان. اسماعیل گفت: وضو ندارم. امام(ع) فرمودند: [قرآن بخوان اما] به نوشته قرآن دست نزن و به ورق آن دست بزن.[8]
باید توجه کرد که آموزش قرآن مانند هر آموزش دیگری نیازمند تکرار است و با یک بار خواندن آموزش به پایان نمیرسد. همان طور که شکلگیری شخصیت در انسان نیز فرآیندی تدریجی است، اثر قرآن در شکل دادن به شخصیت انسان حاصل انس ناشی از تلاوت مکرر و تدبر در مفاهیم آن است.
[1]. کافی، ج6،ص47
[2]. بحارالانوار، ج23، ص236
[3]. پیامبر(ص) فرمود: بله، حق فرزند بر پدر این است که به او کتاب خدا، تیراندازی و شنا بیاموزد و مالی را برای او به ارث بگذارد.
[4]. همان، ج89، ص188
[5]. بحارالانوار، ج44، ص191
[6] . بحارالانوار، ج1، ص219
[7] . کافی، ج2، ص498
[8] . استبصار، شیخ طوسی، ج1، ص113