هنوز درگوش تاریخ این ندا طنین انداز است که :

ای رسول خدا هر آنچه پروردگار دستور داده اجرا کن . بدان که ما همیشه همراه تو خواهیم بود.

سوگند به خدایی که تو را به حق برانگیخت، اگر فرمان دهی که میان آتش رویم یا خود را در خار مغیلان زنیم (به سختی اندازیم)، فرمانت را با جان و دل پذیراییم.

ما هرگز سخن بنی اسرائیل را [که به موسی گفتند: برو تو و خدایت بجنگید و ما اینجا نشسته ایم]، به تو نمی گوییم ، بلکه می گوییم: به کمک پروردگارت بجنگ. ما نیز به همراه شما تا پای جان خواهیم جنگید.

این سخنان مردی است که او را مقداد می نامیدند.

اهمیت این سخنان  زمانی روشن می شود که موقعیت آن را درک کنیم:

جنگ بدر،در شرایطی که دشمن در آستانه هجوم و مسلمانان از درون سست شده اند و حتی عده ای پیشنهاد انصراف از جنگ را مطرح می کنند، این مقداد است که ذره ای ترس به خود راه نمی دهد و قاطعانه اعلام حمایت و یاری از رسول خدا و اسلام می کند. و دعای پیامبر(ص) را پس از این جملات مشمول خود می سازد!  البته...

این تنها دعای رسول خدا (ص) نیست که حمایتهای مقداد را بدرقه می کند، بلکه روایات بسیاری در فضل و برتری او ذکر شده است :

امام باقر علیه السلام می فرمایند: قلب مقداد( در پایداری از حق) بسان پاره های آهن محکم و استوار بود.

شخصی به نام بریده می گوید: پدرم از رسول خدا(ص) نقل می کند که فرمود:" خداوند مرا به دوستی با چهار نفر فرمان داد و به من خبر داد که آنان را دوست بدارم ." از ایشان پرسیدند:" آن چهار تن کیستند؟" رسول خدا(ص) سه بار فرمود:" علی، ابوذر، سلمان و مقداد "

روزی مامون عباسی از امام رضا(ع) خواست خلاصه ای از آموزه های اسلام و احکام آن را برای او بنویسد. حضرت پذیرفت و در بیان شرائط و  آداب اسلام فرمود :

"از شرائط ایمان و اسلام واقعی دوستی با امیر المومنین علی عليه السلام  و دوستی با کسانی است که در راه پیامبر خدا(ص) گام برداشتند و در آن مسیر انحرافی نیافتند. نظیر  سلمان، مقداد، عمار و... خداوند آنان را مشمول رحمت و خشنودی خود قرار دهد . از دیگر شرائط ایمان واقعی دوستی با کسانی ست که پیرو افرادي مانند  مقداد، سلمان و ... هستند و در مسیر هدایت ایشان گام برمی دارند. خداوند از آنان خشنود باشد."

بدون شک مثل این روایات نشان دهنده ی مقام خاص مقداد می باشد،  اما...

*مقداد کیست؟

نام پدرش عمرو بود و چون با طائفه کنده که در منطقه حضر موت- یکی از مناطق یمن می زیستند- هم پیمان شده بود، او را مقداد "حضرمی" یا "کندی" می خواندند . همچنین به سبب اینکه در واقعه ای با اسود بن عبد یغوث زهری هم سوگند شد و اسود در این پیمان سمت پدری او را یافت گاهی مقداد را به اسود نسبت می دادند، برخی نوشته اند پس از وفات عمرو ، اسود سرپرستی مقداد و مادرش را به عهده گرفت و از این روی" مقداد اسود" نام گرفت .

و چون آیه چهارم سوره احزاب نازل شد که هر کس را به نام پدر واقعی خودش بخوانند از آن پس او را "مقداد بن عمرو "خواندند. یکی دیگر از القاب مقداد "ثانی الارکان الاربعه" است. چون او دومین فرد از چهار رکن ایمان(یعنی سلمان، مقداد، ابوذر و عمار) به شمار می رفت.

در جزیره العرب به دنیا آمد و اکثر عمر خود را در همین سرزمین سپری کرد. اینکه زادگاه او در کدام بخش جزیره العرب بوده روشن نیست ولی آشکار است که او بسیاری از عمر خود را در مکه و مدینه سپری کرده است.

وی پس از آگاهی از بعثت پیامبر، جزو نخستین کسانی بود که اسلام آورد و در شمار هفت نفری بود که برای نخستین بار در مکه،  اسلام خود را آشکار کرد.

*مقداد، صاحب دو هجرت

مقداد دو بار هجرت کرده است از این رو او را" صاحب دو هجرت" نامیده اند. نخست: در سال ششم بعثت وقتی سخت گیری مشرکان مکه بر یاران پیامبر(ص) شدت گرفت به فرمان رسول خدا(ص) با گروهی از مسلمانان به کشور حبشه رفت و پس از مدتی به مکه بازگشت. بار دوم هجرت او  به مدینه بوده است.

مقداد در مکه انواع شکنجه ها ی مشرکان را تحمل کرد و سختی های مهاجرت به مدینه را به جان خرید. خود وی می گوید:

" وقتی به مدینه وارد شدیم پیامبر(ص) ما رابه چند دسته تقسیم کرد. ما در آن زمان جز یک گوسفند که از شیرش استفاده می کردیم، چیز دیگری نداشتیم."

*مقداد در جنگ بدر

هنگامی که جنگ بدر آغاز شد مقداد یکی از شجاعان میدان نبرد بود که از هر سو دشمن را در تنگنا قرار می داد. او نخستین سواره ای بود که در راه خدا با دشمنان اسلام جنگید به گونه ای که علی علیه السلام می فرمایند:"در جنگ بدر تنها اسب سوار مسلمان، مقداد بود."

او در این جنگ" نضر بن حارث" (که از سرسخت ترین دشمن اسلام به شمار می رفت) را اسیر کرد و نزد رسول خدا(ص) آورد. نضر بن حارث پس از جنگ بدر، به دستور پیامبر(ص) و به دست علی (ع) به سزای اعمال خود رسید.

*مقداد در جنگ احد

در جنگ احد رسول خدا(ص) مقداد و زبیر را به فرماندهی سواره نظام سپاه برگزید تا به همراه صد مرد جنگی، جناح راست سپاه دشمن را فرماندهی کنند. در ميانه جنگ، شماری از مسلمانان بر خلاف دستور رسول خدا(ص) محل ماموریت خود را ترک کردند و در پی جمع کردن غنیمت رفتند. دشمن نیز آشفتگی اوضاع را غنیمت شمرد و از پشت شبیخون زد.

در اين شرايط تنها چند تن از مسلمانان در میدان جنگ ماندند و از جان رسول خدا(ص) دفاع کردند، علی بن ابی طالب و مقداد از آن جمله بودند.

*مقداد در غزوه ذی قرد

در سال ششم هجری جنگ ذی قرد که آن را غزوه "غابه" نیز می گویند رخ داد. قرد چشمه آبی نزدیک مدینه بود که ابوذر غفاری بیست شتر شیرده رسول خدا را کنار آن می چراند." عیینه بن حصن" با چهل سوار به آنجا تاخت و شترها را غارت کرد.آنان یکی از پسران ابوذر غفاری را کشتند و عروس ابوذر را اسیر کردند. عروس ابوذر آنان را غافل گیر کرد و سوار بر شتری از  شترهای رسول خدا(ص) شبانه به مدینه گریخت. سپس نزد رسول خدا(ص) رفت و حضرت را از ماجرا آگاه کرد. رسول خدا(ص) مردم  را به جنگ دعوت کرد و نزديك به پانصد نفر آماده جنگ شدند. پيامبر(ص) پرچم را به دست مقداد داد. مقداد به سوی جنگ حرکت کرد و با آغاز جنگ حریف خود" ابوقتاده مسعود" را کشت و سرانجام دشمن را به عقب راند و به همراه شتران پیامبر(ص) پیروزمندانه به مدینه بازگشت.

*مقداد پس از رحلت پیامبر(ص) و غصب خلافت

مقداد بعد از رحلت رسول خدا(ص) کنار علی (ع) بود و در مراسم تدفین پیامبر(ص) شرکت کرد و بعد از رسول خدا(ص) در حقانیت خاندان ایشان ذره ای شک نکرد.

مقداد بعد از غصب خلافت به حضرت علی علیه السلام فرمود:

"ای علی ما را به چه کار دستور می دهی؟ سوگند به خدا اگر فرمان دهی با شمشیر بجنگیم ، خواهیم جنگید و اگر فرمان دهی از جنگ خودداری کنیم چنین خواهیم کرد. ما تسلیم توییم."

مقداد همواره در حمایت از اهل بیت آمادگی خودش را اعلام می کرد . او پیوسته شمشیرش را روی لباسش می بست و به در خانه ی علی (ع)می آمد و به امام می گفت:

"ای علی، اگر هیچ کس شما را یاری نکند من در یاری شما کوتاهی نخواهم کرد و در پیروی از دستور شما حاضرم."

او یکی از گروه دوازده نفري  بود که به خلافت ابوبکر اعتراض کردند و می خواستند او را از منبر رسول خدا(ص) پایین بیاورند. ولی امام علی(ع) این کار را به صلاح ندید و فرمود: تنها بروید و آنچه از رسول خدا(ص) شنیده اید برای او بگویید . این كار حجت را تمام می کند.

آنان روز پنجم رحلت رسول خدا(ص) وقتی ابوبکر را بر منبر پیامبر(ص) دیدند، شعله خشم در دلشان زبانه کشید. از این رو هر کدام سخنانی با او گفتند.

مقداد بعد از سلمان و ابوذر برخاست و گفت:

"ای ابوبکر از ستم دوری کن .... امر خلافت را به کسی واگذار که از تو بهتر و مقدم تر است. تو به خوبی می دانی که بیعت با علی را رسول خدا با تو بست و تو را ملازم سپاه اسامه قرار داد و به شما اعلام کرد که خلافت برای تو و عمر که پشتیبان توست روا نیست.... ای ابوبکر از خدا بترس و این بار سنگین را از دوش خود فروگذار تا سلامتی دنیا و آخرت را دریابی..... به خوبی می دانی که خلافت از آن علی ست. این منصب را به صاحبش واگذار."

*مقداد در زمان خلافت عثمان

مقداد می دانست که عمر شورای شش نفره را به نحوی سامان داده که عثمان انتخاب شود. بنابراین به قصد خیر خواهی و نصیحت به در خانه ای که شورا در آن تشکیل شده بود رفت. ولی او را راه ندادند. وی اعلام کرد:

"با مردی که در جنگ بدر شرکت نکرد، در بیعت رضوان با رسول خدا حضور نداشت و در جنگ احد شرکت نکرد بیعت نکنید."

مراد مقداد عثمان بود. عثمان از این سخنان عصبانی شد و گفت: اگر به مسند خلافت تکیه زدم تو را به رب نخستینت باز می گردانم.( تا به سان گذشته که بنده بودی شکنجه شوی)[1]

مقداد از دوره دوازده ساله خلافت عثمان ،ده سال را سپری کرد و از تشکیلات عثمان خود را دور نگه می داشت و به همین دلیل در قریه "جرف" در یک فرسخی مدینه مسکن گزید و همان جا بود تا عمرش پایان یافت.

*وفات مقداد

بنا به گفته ی تاریخ نویسان،  مقداد در سال 33 هجری از دنیا رفت. وی هنگام وفات هفتاد سال داشت.

وقتی مقداد رحلت کرد، مردم جنازه او را تا مدینه تشیع کردند . بنا بر وصیت او" عمار" بر جنازه اش نماز خواند و پس از آن پیکر پاکش را در قبرستان بقیع به خاک سپردند.

آري عمار بر مردي نماز خواند كه امام صادق علیه السلام درباره اش فرمود: مقداد یکی از افرادی ست که این آیه درباره شان نازل شده است،آنان که به ولایت امیر المومنین ایمان آوردند و بر این ولایت صادق و ثابت ماندند :

"وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيم‏[2]پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار، و كسانى كه به نيكى از آنها پيروى كردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نيز) از او خشنود شدند و باغهايى از بهشت براى آنان فراهم ساخته، كه نهرها از زير درختانش جارى است جاودانه در آن خواهند ماند و اين است رستگاری بزرگ! "


[1] مقداد در بستر رحلت با اشاره به اين سخن عثمان گفت : به عثمان خبر دهید که من به رب نخستین و پایانی خود (خداوند) بازگردانده شدم.

[2] سوره توبه ، آیه 100

نظرها

    تاکنون نظری برای این مطلب ثبت نشده است .

ارسال نظر

برای نظر دادن ابتدا با نام کاربری و رمز عبور خود وارد سایت شوید یا ثبت نام کنید .
برای ورود یا ثبت نام اینجا را کلیک کنید .