طرز تفكر استشراقي صهيونيسم بينالمللي، براي ورودش به جوامع شرقي، مخصوصاً جوامع اسلامي، ميبايست ابتدا يك علومي را تدوين ميكرد. اين بود كه علومی به نام جامعهشناسي، خاورشناسي، شهرشناسي، ايرانشناسي و اسلامشناسي و ...طرح شد.
نتيجة این تفکر، در اين مدت در جامعة ما این شد که امروز هر يك از اصطلاحات اسلامی هست ولي معنایش، آن معناي اصلي اسلامي- شيعي نيست و اسلام را تا جایی به ابتذال كشيدند كه امروز، هر كسي در زمينههاي اسلامي، صاحبنظر است و ميگويد برداشت من اينطور است و من اينطور ميفهمم!
يكي از خطرناكترين حرکتهای فكري كه بعد از انقلاب، هنوز هم با آن دست به گريبان هستيم و هر روز مراحل اوج خودش را طي ميكند، همین حرکت است. در جامعة ما دائماً، گروه و سازمان پشت گروه و سازمان ایجاد ميشود و هر يك از اينها تحليلهاي اسلاميشان به مراتب، انحرافيتر از گروه قبلي هست، البته این گروه ها، بعد از انقلاب، به وجود آمده نیامدند، بلكه اينها جوانه هايي بودند كه در طول زمان در ذهن نيروهاي جوان ما زده شده بود و بعد از انقلاب، براساس يكسري آزاديها رشد و بروز پيدا کرد، علاوه بر اينكه، افرادی هم به حمايت از اين طرز تفكر كار کردند.
جوّ جامعة ما طوری شده که خصوصا در محافل روشنفكرمآبانهتر، اگر شما اعلام كنيد كه می خواهید در مورد طرز تفكر و ايدئولوژيهاي هایدگر يا نيچه، سارتر، ماركس و انگلس[1] و... صحبت كنيد صدها نفر جمع ميشوند و اگر همان جلسه را تبديل كنيد به جلسهاي كه ميخواهيد از شيخ طوسي و سيدبن طاووس و علامه بحرالعلوم يا مقدس اردبيلي[2] صحبت كنيد همه اعتراض می کنند.
اين طرز تفكر مجموعاً در طول صد سال در جامعة ما پياده شده است. در نتیجه آنقدر ميزان خودباختگي بالا رفته كه ما حتي بخشی از مفاخر اسلاميمان را نیز نميشناسيم و همین امر باعث شده كه، امروز دست ديگران باز باشد و در نتیجه آنان افرادی را به عنوان چهرههاي تابناك تاريخ ما معرفي ميكنند، جرثومههايي از پليدي و انحراف هستند و جامعه هم در مورد آنها حساسيت چنداني ندارد. با این حال، اميدواريم انشاءالله بعد از انقلاب، ما بتوانيم آنچه حافظ يك جامعة اسلامي- شيعی هست، به وجود آوریم.
برگزیده ای از سخنرانی «ربوبیت معرکه اصلی انبیاء» موجود در لوح فشرده رایت بیداری3