آنچه دیالمه در مورد دانشجو گفت...
در مورد مصداق واژه «مستضعف»، عده ای پافشاري ميكنند و فكر ميكنند که فقط كارگر يا كشاورز «مستضعف» است.
در صورتي كه به اعتقاد خود من کارگر در نقشش، گر چه فقط ابزار كار از او گرفتند، نيروي كارش را از او گرفتن، ولی او «مستضعف» نیست.
حال یک کارگر را با یک دانشجو مقایسه کنید. كدام یک مستضعف تر است؟ كدام یک درجة استضعافشان بيشتر است؟
بنده فكر ميكنم آنهايي مستضعفتر هستند كه ظرفیت و امکانات بيشتری به لحاظ فکری دارند و استفادة كمتر از امكاناتشان می کنند، بنابراین هيچ كس از نظر باروري فكري ـ نسبت به اقشار ديگر جامعه ـ به اندازة قشر دانشگاهي و دانشجو امكانات براي باروري فكري ندارد.به همین جهت، به نظر من قشر دانشجو، از همه مستضعفتر است. این استضعاف نه از نظر مالی، بلکه از نظر فكري است. چون قشر دانشجویان به لحاظ علمی و جایگاه اجتماعی، در موضع خاصي قرار گرفته که هيچ كس هم جرات نميكند طرفش بياید!
البته اینکه می گوییم دانشجویان نسبت به سایر اقشار جامعه، امکانات بیشتری برای باروی فکری دارند، در این مقایسه، حساب روحانیون از دانشجویان جداست. زیرا اگر قرار باشد امثال ما دانشجویان چيزي یاد بگيريم، بايد از روحانیت فرا بگيريم. در حالی که در قبل از انقلاب، جامعه بین دانشجویان و روحانیون فاصله انداخته بود.[1]
برگزیده ای از سخنرانی «مذهب در بوته تاریخ» موجود در رایت بیداری3
[1] امروزه شاهدیم به برکت انقلاب اسلامی، این فاصله کم شده است که بی شک تا نقطه مطلوب فاصله وجود دارد.