شب نیمه شعبان بود.
نیمه شب به خانه علی علیه السلام رفت. دق الباب کرد. در گشوده شد.
- برای چه کاری آمدی؟
- ای امیر المومنین! برای آموختن دعای خضر[1] آمده ام.
- ای کمیل! بدان که دوستی دیرینه ات با ما موجب شد تا خواسته ات را پاسخ بگویم، پس بنویس
اللهم انی اسالک برحمتک التی وسعت کل شی...
گویی امام برای سپردن گوهر گرانبهای این دعا، سینه کمیل را چون صندوقچه ای قابل اعتماد می بیند. این دوستی دیرینه تنها یک آشنایی قدیمی نبود. محبتی بود که کمیل را سرسپرده و مطیع امر امام کرده بود.
انگار تنها کسی حلاوت عرفان زلال علوی را درک می کند که اطاعت امام را در اولویت زندگی اش قرار داده باشد.
کمیل مردی تشنه جویبار معارف دین بود. کلمات حضرت امیر در نهج البلاغه گویای این است که او از جایگاهی رفیع نزد او و درکی عمیق از ایشان برخوردار بوده است:
"ای کمیل دل ها مانند ظرف هایی هستند ، بهترین دل ها آن دلی ست که گنجایش داشته باشد پس از من بشنو آن چه به تو می گویم ... "
"کمیل" حدود هفت سال قبل از هجرت در دودمان نخع متولد شد. در نوجوانی پیامبر را درک کرد و بیشتر عمر خود را مصاحب حضرت امیر علیه السلام بود. او تا زمان امام سجاد علیه السلام در قید حیات بود.[2]
کمیل از تبار مردانی است که...
پیرو راستین مکتب اهل بیت اند. مکتبی که شاگردانش خود معلمانی زبردست برای تاریخ پس از خود شدند. آنان پیام حقیقت را از امام خود دریافت کردند، آن را شناختند و با کردار و گفتار خود به معرفی آن پرداختند. مکتبی که پیروانش برای این پیروی حاضر به پرداخت بهای ناچیزی چون زندگی این دنیا شدند و از اینکه مورد شماتت ، تحقیر ، تبعید قرار گیرند دلسرد و سست نشدند.
زندگی میثم تمار، حجر بن عدی، کمیل بن زیاد نمونه هایی از این نوع حیات طیبه است. در حق جویی و حق گویی این گروه همین بس که دشمنان اهل بیت، حضور آنان را در فضای اجتما ع آن روز تاب نیاورد و خارج از معرکه های جنگ دست به ترور تک تک آنان زد و ایشان را به شهادت رساند.
کمیل در برابر خلیفه ای که....
کمیل به همراه عده ای از شیعیان نزد عثمان رفتند. گروهی از آنان سلام کردند و گروهی سکوت کردند. پرسیدند چرا به امیر المومنین[3] سلام نگفتید؟
کمیل که تا آن زمان سکوت کرده بود، گفت: به علت کارهای ناصوابی که انجام داده است. ولی اگر توبه کند و راه درست را پیش گیرد ، امیر ما باشد و الا نمی تواند امیر باشد.
گفتند: مطلوب شما چیست؟
کمیل پاسخ داد: ما را از وطن هایمان بیرون نکند، عطاهای ما را کامل به ما برساند، گروهی از جوانان خام خاندان خود را که پیرو هوی و شهوات اند بر ما نگمارد و اشرار را بر نیکان برنگزیند.
عثمان گفت: من توبه کردم از آنچه شما ناپسند می دارید، عهد کردم که با شما مطابق کتاب خدا و سنت پیامبر عمل کنم.
در فضای جامعه آن روز سخن و خواسته کمیل و همراهانش از سنخ دیگری بود. آنان خواهان تغییر رفتار خلیفه بودند. اما عموم جامعه آن روز مسلمانان که در آن برهه تاریخی از تشنج و التهاباتی رنج می برد عثمان را فردی نا کار آمد و خوشگذران می دانستند. به اعتقاد آنان عثمان با مسلط کردن خویشانش بر بیت المال، در واقع سبب محرومیت اکثریت غالب مردم شده است.
سخن کمیل با سخن دیگر مخالفان عثمان متفاوت است. کمیل نگران است که رفتار خلیفه به عنوان ملاک و الگوی اسلامی تلقی شود.
چنانچه از واقعه پیداست یارانی همچون کمیل ، هدفشان برکناری یا قتل عثمان نبوده است. ولی وقتی اصرار او را بر اعمال خلافش دیدند و فهمیدند که او تصمیمی بر توبه ندارد، به پیروی از مولایشان علی علیه السلام خواستار این شدند که عثمان باید طبق قانون محاکمه شود، نه اینکه مورد هجوم و قتل قرار گیرد.
کمیل تبعید می شود چون که...
در پی مخالفت های یارانی مانند مالک اشتر و کمیل بن زیاد با روشهای عثمان و گرچه آنان هدفی جز اصلاح روش او نداشتند، ولی عثمان همین روشنگری را به زیان حکومت خود می دید. به همین جهت این گروه از یاران حضرت امیر دو بار به خارج از کوفه تبعید شدند.
اولین بار یاران امام به شام نزد معاویه تبعید شدند. هدف عثمان از تبعید این بوده است که یاران امام در نقطه ای تحت نظارت معاویه زندگی کنند. اما مکاتبات بعدی معاویه با عثمان نشان می دهد که آنان همچون سفیرانی در شامات به رساندن پیام خود همت گماشتند.
معاویه نهایتا نامه ای برای عثمان می نویسد و در آن می گوید:
"ای رئیس مومنان ، تو گروهی را نزد من فرستادی که با زبان های شیطانها با من سخن می گویند .
آن ها با مردم تماس می گیرند و با خواندن و تفسیر آیات قرآن ، امر را بر مردم مشتبه می سازند.
همه مردم به هدف آنها آگاهی ندارند. مردم نمی دانند که آنها قصد اختلاف اندازی و آشوب دارند.
آنها با القائات خود به عنوان اسلام خواهی ، بسیاری از مردم کوفه را منحرف نموده اند.
من ترس آن را دارم که اگر در شام بمانند مردم شام را با جادوی بیان و انحراف خود بفریبند.
آنها را به شهر خودشان کوفه بازگردان تا در وطن خودشان که نفاقشان آشکار شده ادامه زندگی دهند."
عثمان پس از دریافت این نامه، به معاویه دستور می دهد آنها را به کوفه بازگرداند.
آن ها به کوفه بازگشتند اما پس از گذشت روزگاری ، این بار به حمص ( از شهرهای سوریه کنونی ) تبعید می شود، در آنجا نیز از طرف عبدالرحمن( پسر خالد بن ولید) شکنجه های بسیار می بینند تا این که مدت تبعید شان به پایان رسیده و بار دیگر به کوفه باز می گردند.
در کوفه اعتراضات این گروه علیه عثمان هم چنان ادامه یافته تا آن زمان که دوران خلافت غاصبانه عثمان نیز با کشته شدنش به پایان می رسد[4].
بعد از قتل عثمان و بیعت مردم با امام، این یاران آشکارا به بیعت کنندگان با آن حضرت پیوستند و بیعتی دوباره تا پای جان می بندد.
از این به بعد زندگی کمیل که حدود 42 سال دارد در کنار مولایش امیرالمومنین آغاز دیگری می یابد.
کمیل فرماندار شهری که...
شهر "هیت" یکی از شهرهایی بود که از لحاظ جغرافیایی در خطر غارت معاویه قرار داشت[5]. معاویه بعد از جنگ صفین گروههایی را برای مزاحمت به این گونه شهرهای حساس می فرستاد. در این موقعیت خاص حضرت علی کمیل را فرماندار هیت کرد و این انتخاب بیانگر این است که حضرت به او اطمینان داشتند و به شجاعت و لیاقت او آگاه بودند.
در زمانی که او فرماندار هیت بود ، به او خبر رسید که جمعی از هواداران معاویه در شهر قرقیسا ( که تحت حکومت معاویه قرار داشت ) اجتماع کردند و می خواهند به هیت حمله کنند.
کمیل برای اینکه به علاج واقعه قبل از وقوع آن بپردازد ، سپاه خود را مجهز نمود و به قرقیسا رفت و تنها دویست نفر را برای جلوگیری از حمله احتمالی در هیت گذاشت.
دشمن از فرصت بی دفاع ماندن هیت استفاده کرد و به هیت حمله کرد و فرمانده آنجا را کشت و به قتل و غارت پرداخت.
با توجه به آثار سوء این مساله ، حضرت علی نامه ای توبیخ آمیز به کمیل نوشت:
"سستی انسان در انجام کاری که به عهده اوست و پافشاری در کاری که از مسئولیت او خارج است ، نشانه ناتوانی آشکار و اندیشه ویرانگر است. اقدام تو به تاراج مردم قرقیسا در مقابل رها کردن پاسداری از مرزهایی که تو را بر آن گمارده بودیم ،- وکسی در آنجا نبود تا آنجا را حفظ کند و سپاه دشمن را از آن مرزها دور سازد- اندیشه ای باطل است.
تو در آنجا پلی شدی که دشمنانت از آن بگذرند و بر دوستانت تهاجم آورند ، نه قدرتی داری که با تو نبرد کنند ، نه هیبتی داری که از تو بگریزند ، نه مرزی را می توانی حفظ کنی، نه شوکت دشمن را می توانی در هم بشکنی ، نه نیازهای مردم دیارت را کفایت می کنی و نه امام خود را راضی نگه می داری."[6]
گرچه در این نامه نارضایتی و نکوهش امام به کمیل آشکار است، ولی این نامه نه تنها اثر منفی نگذاشت بلکه کمیل را آموزش داد و تربیت کرد.
از حادثه قبلی چندی نگذشته بود که یکی از فرمانداران معاویه به منطقه ای که تحت حکومت حضرت علی(ع) بود حمله کرد، فرماندار آن منطقه کمیل را با خبر کرد، کمیل با ششصد نفر رزمنده به آنجا حرکت کرد. درگیری شدیدی رخ داد، ولی سپاه کمیل دشمن را به عقب نشینی و فرار وادار کرد، از سپاه دشمن تعداد زیادی کشته شدند ولی تنها دو نفر از لشکر کمیل به شهادت رسید.
خبر این پیروزی به حضرت امیر رسید برای فرمانده و کمیل دعا کردند و از او تمجید کردند به این ترتیب کمیل با این رفتار عمل قبلی خود را جبران کرد و خشنودی امامش را به دست آورد.
کمیل به یاد آورد شبی را که....
نیمه شبی حضرت علی همراه کمیل از مسجد کوفه خارج می شد، در طول راه از خانه ای صدای مردی را شنیدند که با صدای غمناکی این آیه را می خواند:
أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ[7]
"(آيا چنين كسى با ارزش است) يا كسى كه در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قيام، از عذاب آخرت مىترسد و به رحمت پروردگارش اميدوار است؟! بگو: «آيا كسانى كه مىدانند با كسانى كه نمىدانند يكسانند؟! تنها خردمندان متذكّر مىشوند."
کمیل در باطن او را تحسین نمود، ولی چیزی به زبان نیاورد.
حضرت فرمود:
ای کمیل طنین این مرد تو را به تعجب نیاورد ، او از اهل جهنم است و بعدا تو را از این امر آگاه خواهم نمود.
زمان گذشت، در پایان جنگ نهروان ، حضرت علی در حضور کمیل با نوک شمشیرش سرهای خوارج را جا به جا می کرد، تا آنکه سر شمشیرش را بر روی سری گذاشته و فرمود: امن هو قانت...
آری، این سر همان مرد بود . کمیل واقعه آن شب را به یاد آورد ، و بر روی قدم های امام افتاد و بوسید.
به یاد داشته باشیم که در جنگ نهروان ، خوارج که صاحبان تهجدهای فراوان بودند، در برابر علی علیه السلام صف آرایی کرده اند. آنان علی ، همتای قرآن را رها کرده و به مقابله با او می پردازند ، بنابراین قرآن نیمه شب و تهجدهایشان به حالشان سودی نبخشید.
کمیل خود شاهد بود آن زمانی که...
با وجود اینکه کمیل در جنگ های جمل و صفین و نهروان حضور داشت. اما شهادت در میدان جنگ در رکاب امام سرنوشت او نبود. کمیل خود شاهد بود آن زمانی که جبرئیل در آسمان ندا داد:
"سوگند به خدا که ارکان هدایت در هم شکست..."
آری کمیل زنده بود اما امامش به شهادت رسیده بود.
کمیل در زندان بود آن زمانی که ....
در عصر عاشورا حسین بن علی علیه السلام ندا داد :
"ای سواران عرصه نبرد! چه پیش آمده که صدایتان می زنم ولی پاسخ نمی گویید؟
شما را فرا می خوانم سخنم را نمی شنوید؟
آیا خواب هستید و من بیداری تان را امیدوارم یا اینکه دوستی تان از امامتان بریده است که یاری اش نمی کنید؟..."
یارانی همچون کمیل، میثم تمار در زندان معاویه به سر می بردند، کسانی که نه خواب بودند نه مودتشان از امامشان بریده بود.
بلکه نبودند تا یاری کنند. و نشنیدند ندای هل من ناصر را، تا با جان و دل لبیک بگویند.
مگر می شود کسی که در تمام طول حیاتش ندای امامش را لبیک گفته است در بند نباشد و به یاری مولایش برنخیزد؟
امیر المومنین به کمیل فرموده بود که...
حجاج بن یوسف[8] فرمانروای عراق بود که توسط عبدالملک مروان منصوب شد. او حدود بیست سال بر عراق حکومت نمود و شیعیان بسیاری را به شهادت رساند.
هنگامی که حجاج وارد کوفه شد کمیل بن زیاد کوفه را ترک کرد و در خفا با شیعیان تماس داشت. خروج او به معنای اعتراض به حکومت حجاج بود. بنابراین مامورین حجاج به دنبال یافتن کمیل بودند
وقتی از یافتن کمیل ناامید شد بر خاندان او فشار آورد. و بیت المالی که به قبیله کمیل اختصاص می یافت یکسره قطع کرد.
کمیل که از این موضوع آگاه شد با خود گفت: من پیرمردی سالخورده ام و عمرم به سر آمده روا نیست که به خاطر من حقوق قبیله ام قطع شود.
بنابراین به کوفه بازگشت و به دست خود، خود را تسلیم نمود.
حجاج با دیدن کمیل به او گفت: همیشه می خواستم به تو دست بیابم.
کمیل گفت : ای مرد ثقفی دندان برای من مفشار و چون توده شن بر من مریز و چون گرگ دندان ننمای.
از عمر من چیزی نمانده است هر چه می خواهی بکن وعده گاه ما نزد خداست همانا امیر المومنین به من خبر داده است که تو قاتل من خواهی بود.
- حجت بر ضد توست.
- اگر داوری به دست تو باشد چنین است.
- آری تو از جمله قاتلان عثمان بودی و او را خلع کردی. سوگند به خدا شخصی را که بیش از دوستی تو به علی دشمن علی است بر تو می گمارم تا گردنت را بزند.
حجاج حتی برای قتل کمیل دشمن علی علیه السلام را انتخاب می کند و این یعنی او پیوند ناگسستنی مودت کمیل با حضرت علی را درک کرده و به خیال خود با این کار، آن رشته را برای همیشه خواهد برید!
بدین ترتیب کمیل در نود سالگی به شهادت رسید قبر کمیل در ثقویه ما بین نجف و کوفه در نزدیکی قبر میثم تمار می باشد.
کمیل، الگویی که...
رفتار و اعمال کمیل سرمشقی برای شیعیان و محبان امیرالمومنین علی علیه السلام است ، سراسر زندگی کمیل به ما می آموزد:
-اگر تشنه معارف اهل بیت باشیم از آن سیراب می شویم. چنانچه کمیل چنین عطشی را داشت و مخاطب بسیاری از حکمت ها ی حضرت قرار گرفت و دعای کمیل به او تعلیم داده شد.
-پیروی از مکتب اهل بیت جدیت و استقامت می طلبد. شاید لازم باشد در این راه عزیزترین دارایی خود را که جانمان است در طبق اخلاص قرار دهیم ، چنانچه کمیل چنین استقامتی را داشت که در تمام جنگ های زمان حضرت علی شرکت داشت.
-برای روشن شدن راه حق گاه مورد شماتت و تحقیر قرار می گیریم واین بهایی ست که برای گوهری ارزشمند پرداخت می کنیم. چنانچه کمیل برای روشن کردن خلاف های عثمان ، تحقیر و حتی تبعید شد.
- جلب رضایت امام ، که رضایت او همان رضایت خدا و رسول الله ست باید در اولویت زندگی ما قرار گیرد، همان طور که کمیل در ماجرای شهر هیت مرتکب اشتباه شد ، ولی پیوسته به فکر جبران است تا مولایش را راضی کند.
[1] حضرت این دعا را قبل از تعلیم به کمیل با نام" دعای خضر " به مردم معرفی کرده بودند.
[2] از شرح حال کمیل در زمان امام حسن و امام حسین و حضرت سجاد مطلب زیادی ثبت نشده است.
[3] مقصود از "امیر المومنین" عثمان است. گرچه پیامبر اکرم در خطابه غدیر نام امیرالمونین را نامی ویژه حضرت علی معرفی کرده اند ولی مکتب خلفا بر خلاف فرموده ایشان عمل کردند و تمام خلفا را با این نام خطاب می کردند.
[4] برخی گزارش های تاریخی حکایت از این دارد که یاران حضرت علی به فرماندهی مالک اشتر علیه عثمان قیام کردند و در پی این قیام تبعید شدند. این مساله نیازمند مطالعات دقیق تاریخی ست که در این مجال نمی گنجد.
[5] بعد از بیعت مردم با حضرت علی، ایشان خلیفه همه بلاد مسلمانان شدند و تمامی عزل و نصب ها توسط ایشان انجام می شد، اما معاویه که خود انگیزه خلافت داشت، همچنان بر منصب خود ماند و آن را واگذار نکرد.
[6] نهج البلاغه، نامه 31
[7] زمر ، 9
[8] شعبی ( یکی از دانشمندان عصر بنی امیه )در مورد حجاج می گوید:" ( اگر بنا باشد که هر ) امتی برای مسابقه در خباثت کسی را معرفی کند، ما حجاج را نشان می دهیم و در این مسابقه پیروز می شویم." این سخن شعبی بیان کننده ظلم و ستم حجاج در جامعه آن روز است.