امام زمانش (ع) بر بالینش نشست و خون از چهره او پاك کرد و فرمود:

أَنْتَ الحُرُّ کَما سَمَّتْکَ أُمُّکَ حُرَّاً فی الدُّنْیا وَالاْخِرَهِ.

تو در دنیا و آخرت حرّ و آزاده هستی، همان گونه که مادرت بر تو نام "حر" را نهاد.[1]

***
حرّ بن یزید بن ناجیه بن سعد بن بنی ریاح، از قبیله بنی تمیم و شاخه بنی ریاح بود. خاندان بنی تمیم در زمان جاهلیت و در دوره اسلام از قبایل سرشناس عراق بودند و او نیز همواره از بزرگان و شجاعان قوم خود به شمار می رفت و در سال ۶۰، یکی از شناخته ‌شده‌ترین جنگاوران کوفه بود.

درباره زندگی حرّ اطلاعات اندکی وجود دارد و با توجه به قرائنی در سال‌های نخست هجری  متولد شده است. حوادثی که در محرم سال 61 هجری در زندگی حر رقم میخورد سبب غبطه شیعیان تا قیامت به جایگاه او است. پس لازم است این برگه از تاریخ را با تامّل ورق بزنیم.

***

رویارویی حر با امام(ع)

عبیدالله بن زیاد چون از حرکت امام حسین(ع) به سوی کوفه آگاه شد، حر را به حضور طلبید و او را به فرماندهی بالغ بر هزار سوار منصوب کرد و به رویارویی امام حسین(ع) فرستاد تا از ورود امام به کوفه جلوگیری و او را وادار به بیعت با یزید کند. حر و سپاهش راهی شدند[2] و در شدت گرمای ظهر، در برابر امام حسین(ع) با شمشیرهای آویزان، صف کشیدند.

امام(ع) لشگریان را دید که به شدت تشنه اند، به اصحاب و یارانش امر کرد:این قوم را سیراب و لب اسبهایشان را تر کنید.[3]پس از اینکه لشکر حرّ سیراب شدند، امام به آنها گفت: ای مردم شما کیستید؟ جواب دادند: یاران عبیدالله هستیم. امام رو به حرّ کرد و فرمود: ای حر، وای بر تو، با مایی یا بر ما؟ حرّ در جواب گفت: بر تو ای ابا عبدالله. در این لحظه امام فرمود: "وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّهَ إِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیم".

صدای اذان و اقامه در اقامتگاه سبط پیامبر (ص) بلند شد. امام(ع) به حر گفت: می خواهی با یاران خود نماز بخوانی؟ حرّ با اینکه پیشوای قوم و فرمانده سپاه دشمن بود، متواضعانه در پاسخ امام (ع)گفت: همگی پشت سر شما نماز می خوانیم.

امام حسین (ع) که وارث همه صفات نیکوی پیامبران است، همچون جدش رسول خدا(ص) سراسر به بندگان خدا رحمت دارد. سیراب کردن لشگری تشنه را بر سوال از کیستی و چرایی حرکتشان مقدم می دارد.

همین رفتار های نیکو و حسنه باعث می شود که حر عملی صحیح تر از اقتدا به حسین (ع) نیابد. امام(ع) که در سرتاسر قیام عاشورا کوچکترین فرصتی را برای هدایت از دست نمی دادند از این موقعیت نیز استفاده کردند.

پس از نماز، رو به لشکر حرّ فرمودند:

ای گروه مردم، من نزد شما نیامدم، تا آنگاه که نامه های شما به من رسید و فرستادگان شما به نزد من آمدند که نزد ما بیا; زیرا امام و پیشوایی نداریم و امید است خدا به وسیله تو ما را هدایت کند. پس اگر به دعوتی که خود کرده اید، پایبندید، بار دیگر پیمان ببندید تا مطمئن شوم و اگر این کار را نمی کنید و از آمدنم ناخوشایند هستید، از همانجا که آمدم به همان جا برمی گردم.

حر ریاحی گفت: «ابا عبدالله ما از این نامه ها و فرستادگان خبر نداریم و ما از کسانی که برایت نامه نوشته اند نیستیم، مأموریت ما این است که از تو جدا نشویم، تا تو را نزد عبیدالله ببریم.

امام تبسمی کرد و در جواب فرمود: مرگ به تو از این کار نزدیک تر است.

 

 تقابل حر با امام(ع)

امام به یاران و اهل بیت خود فرمان داد حرکت کنید و برگردید، پس زنها را سوار نمودند، چون خواستند كه برگردند حر با لشكر خود سر راه را گرفت و راه بازگشت را بست. امام (ع) از این حرکت ناراحت شدند و خطاب به حر فرمودند:

 ثَكَلَتَكَ اُمُّكَ ما تُريدُ. مادرت به عزايت بنشيند از ما چه مي‌خواهي؟[4]

حر ریاحی با اینکه فرمانده سپاه بود و از حرف امام به شدت ناراحت شده بود، در جواب امام گفت:
به خدا سوگند هر کس نام مادرم را می برد، جوابش را می دادم، امّا به خدا قسم نمی توانم درباره مادرت جزنیکی چیزی بگویم و ناگزیرم تو را نزد عبیدالله ببرم.

در این هنگام امام به حرّ فرمود: یارانم با یارانت و من با تو می جنگیم، اگر مرا کشتی سرم را نزد عبید الله ببر و اگر من تو را کشتم قوم را از دست تو آسوده کرده ام.

حر ریاحی در جواب گفت: من مأمور جنگ با تو نیستم، بلکه مأمورم تو را به کوفه، نزد عبیدالله ببرم، حالا که با من به کوفه نمی آیید، راهی را انتخاب کن که نه به کوفه منتهی شود نه مدینه، من هم نامه ای به امیر می نویسم و از او کسب تکلیف می کنم، شاید تصمیمی بگیرد و مرا از جنگ با تو معاف دارد.

امام حسین(ع) راه را به طرف چپ کج کرد، حر هم همراه امام حرکت نمود و یک لحظه از امام و یارانش غافل نمی شد. حرکت امام ادامه یافت تا در حدود نينوا به زمين كربلا رسیدند. در این هنگام سواری از طرف کوفه، نمایان شد و نزد حر رفت و نامه ای از طرف عبیدالله به او داد که در آن نوشته بود:

کار را بر حسین(ع) سخت و دشوار گیر و او را در بیابانی بی آب فرود آر و بدان فرستاده من جاسوس من است و همیشه با تو خواهد بود و اخبار تو را به من خواهد رساند.

سپس حر در همان سرزمین پر از بلا، امام (ع) و همراهانش را متوقف کرد ولی از لحن نامه متوجه شد که کار پیچیده و دشوار تر از تصور او خواهد شد. امام نیز از نقشه های شوم عبیدالله با خبر بود که پس از استقرار آنها در این محل سپاهی عظیم از کوفه در حال حرکت است از این رو به حر گفت: اجازه بده در آبادی «نینوا» یا «غاضریه» یا «شفیه»، فرود آییم. حر به سخن امام گوش نکرد و گفت: به خدا قسم نمی توانم با امر عبیدالله مخالفت کنم; زیرا مأمورش مواظب اعمال و رفتار من است. [5]

 

 همراهی حر با امام(ع)

در روز عاشورا عمربن سعد لشکر خود را آراست حربن یزید را فرمانده بخشی از سپاه خود کرد.با آراسته شدن سپاه، لشکر عمربن سعد آماده جنگ با سپاه امام حسین(ع) گردید.

در آن روز، امام حسین(ع) با صدای بلند از مردم یاری خواست و گفت:

أَما مِنْ مُغِیث یُغِیثُنا لِوَجْهِ اللهِ؟ أَما مِنْ ذابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللهِ؟

آيا كسي نيست كه به خاطر خدا ما را ياري بدهد ؟! آيا كسي نيست كه از حرم رسول خدا دفاع كند ؟![6]

حر ریاحی با شنیدن سخنان جانسوز امام، مضطرب و پریشان شد، با ناراحتی نزد عمربن سعد آمد و به او گفت: آیا می خواهی با حسین(ع) بجنگی؟ عمربن سعد با کمال بی شرمی گفت: آری، چنان نبردی کنم که کمترین آن بریده شدن سرها و جدا شدن دستها را به دنبال دارد. حرّ که دوست نداشت با امام روبه رو شود، به او گفت: بهتر نیست او را به حال خود واگذاری تا اهل بیت خود را از اینجا دور کند؟ عمر سعد ، در جواب گفت: اگر کار دست من بود، پیشنهاد تو را عملی می کردم، ولی امیر اجازه نمی دهد.

حرّ نگران و آشفته در گوشه ای ایستاد و به فکر فرو رفت. اینجا نقطه ای بود که همه حقایق را در کنار هم مشاهده میکرد. در یک سو باطل نهایت دشمنی و ناجوانمردی را با پسر زهرا(س) دارد و حتی به اهل بیت او هم رحم نخواهد کرد و در طرف دیگر تمام حق با نهایت دوستی و جوانمردی و به دعوت مردم به سوی آنها آمده است.[7]

دیگر لحظه ای درنگ نکرد، به دنبال راهی می گشت که از لشکر عمر سعد جدا شود. به بهانه آب دادن اسب از لشکر عمر سعد فاصله گرفت و راهش را به طرف خیمه گاه امام(ع)، کج کرد.

وی با حالی پریشان در حالی که سپر خود را وارونه کرده بود به اردوگاه امام(ع) وارد شد، خدمت امام حسین(ع) آمد و عرض کرد:

فدایت شوم یابن رسول الله(ص) من آن کسی هستم که تو را از بازگشت (به وطن خود) مانع شدم و تو را همراهی کردم تا به ناچار در این سرزمین فرود آیی؛ من هرگز گمان نمی‌کردم که آنان پیشنهاد تو را نپذیرند، و به این سرنوشت دچارتان کنند، به خدا قسم اگر می‌دانستم کار به این جا می‌کشد، هرگز به چنین کاری دست نمی‌زدم، و من اکنون از آن چه انجام داده‏ام به سوی خدا توبه می‌کنم، آیا توبه من پذیرفته است؟

امام حسین(ع) که از خاندان لطف و کرم است، وقتی این حال حر را میبیند به او میفرماید : سرت را بالا بگیر... آری خداوند توبه تو را می‌‏پذیرد.

چرا که حر زمانی که در سپاه یزید بود سرافکنده بود و اکنون در کنار حسین (ع) سر فراز است.

 

شهادت حر در رکاب امام(ع)

زمان توبه حرّ تا شهادت وی چندان به طول نینجامید. حرّ پس از توبه گفت: سوار بر اسب باشم بهتر است که پیاده شوم. ای حسین، چون اولین کسی بودم که راه را بر تو بستم، اجازه بده اولین شهید راهت باشم، شاید به این وسیله در زمره کسانی باشم که فردای قیامت با جدّت محمد مصطفی(ص) مصافحه می کنند.

امام (ع) به او فرمود تو مهمان ما هستی چگونه به تو اذن میدان دهم. حر با احترام کامل در پاسخ امام(ع) گفت: مگر شما مهمان ما نبودید!!!

وی بلافاصله پس از کسب اجازه از امام (ع) راهی میدان نبرد شد و رو در روی لشکر عمربن سعد ایستاد و به نصیحت آنها پرداخت: «‌ای مردم کوفه مادرانتان به عزایتان بنشینند؛ آیا این مرد شایسته را به سوی خود خواندید و گفتید در یاری تو با دشمنانت خواهیم جنگید، اما اکنون که به سوی شما آمد دست از یاری‌اش برداشتید در برابر او صف بسته می‌خواهید او را بکشید؟ شما جان او را بدست گرفته راه نفس کشیدن را بر او بسته‏‌اید، و از هر سو او را محاصره کرده‏‌اید و از رفتن به سوی زمین‌ها و شهرهای پهناور خدا جلوگیریش کرده‌اید، آن سان که هم چون اسیری در دست شما گرفتار شده نه می‌تواند به نفع خود کاری انجام دهد و نه می‌تواند زیانی را از خود دور کند، و آب فراتی که یهود و نصاری ومجوس از آن می‏‌آشامند و خوک‏‌های سیاه و سگان در آن می‌غلطند بر روی او و زنان و کودکان و خاندانش بستید، تا جائی که از شدت تشنگی بی‌حال افتاده‌اند؛ چه بد رعایت محمد(ص) را درباره فرزندانش کردید، خدا در روز تشنگی (محشر) شما را سیراب نکند؟‌»[8]

در این هنگام تیراندازان سپاه عمر بن سعد او را هدف تیرهای خود قرار داد . او شجاعانه می‌جنگید و توانست ۴۰ نفر از دشمن را به درک واصل کند.تا این که اسبش زخمی شد و لشکر پیاده نظام ابن سعد به یکباره بر او حمله ور شده و او را به شهادت رساندند.

اصحاب امام حسین(ع) پیکرش را به خیمه گاه منتقل کرده، مقابل ابا عبدالله گذاشتند، در حالی که حرّ آخرین نفسهای زندگی را می کشید، حضرت خم شد و چهره اش را از گَرد و غبار پاک کرد و فرمود:

أَنْتَ الحُرُّ کَما سَمَّتْکَ أُمُّکَ حُرَّاً فی الدُّنْیا وَالاْخِرَهِ.‌تو حر و آزاده‌ای همان گونه که مادرت بر تو نام نهاد، تو در دنیا و آخرت حر و آزاده ای.

سپس امام(ع) سر حر را که زخمی شده بود با دستمالی بست.

جدایی قبر حر از امام(ع)

در آن زمان رفتار شنیع بریدن سرها علاوه بر نشان دادن عمق خباثت و جنایت دشمن در مسیر دنیا طلبی، ابزاری به جهت تحقیر کردن طرف مقابل هم محسوب می شد، به خصوص اگر آن شخص بزرگ یک قوم و قبیله نیز بود این حقارت بیشتر میشد و تا سالها آن قبیله سر افکنده میشدند. به همین دلیل پس از شهادت امام حسین(ع) و یارانش، طایفه بنی ریاح با اصرار و میانجی گری، توافق عمربن سعد را مبنی بر عدم بریدن سر حر بدست آوردند و پیکر حرّبن یزید را از میدان جنگ بیرون برده و در محل فعلی، که در هفت کیلومتری غرب کربلا قرار دارد، دفن کردند.

 

***

 زندگی حر بن یزید که سلام خداوند بر او باد ، سراسر درس است. شاید برای امثال ما که گرفتار اشتباهات و گناهانی شدیم سرنوشت حر بیشتر از سایر شهدای کربلا به کارمان بیاید. بزرگی کار حر را نمیتوان در چند سطر جا داد ولی آنچه که از حرکت ایشان برای ما قابل درک است ، عبارتست از:

Ø       احترام به شخصیت بزرگوار امام حسین(ع) و باز کردن گوش دلش نسبت به نصایح ایشان. همین شناخت و احترام  نسبت به پیامبر(ص) و دختر پاکشان حضرت زهرا (س) حر را نجات داد. معرفت واقعی نسبت به جایگاه امام حسین (ع) پرده های تاریکی را از قلب حر کنار زد تا صدای هدایتگر امام را بشنود. در مقابل عمر سعد نیز جایگاه اهل بیت را میدانست ،ولی شناخت سطحی نسبت به این خاندان کمکی به او نکرد.

Ø       تجلی تمام عیار اختیار انسان. با توجه به سخنان روشنگر و هدایتگر امام (ع) عده ای از سپاهیان عمر سعد به باطل خود شک و تردید کردند ، ولی نهایت کارشان این بود که کمی از مهلکه نبرد فاصله بگیرند. در این میان این حر بود که نمایش دهنده قدرت انتخاب یک انسان آزاده شد و بهترین راه را به همه نشان داد.

نظرها

    تاکنون نظری برای این مطلب ثبت نشده است .

ارسال نظر

برای نظر دادن ابتدا با نام کاربری و رمز عبور خود وارد سایت شوید یا ثبت نام کنید .
برای ورود یا ثبت نام اینجا را کلیک کنید .