یک گردهمایی عظیم در جهان اسلام
خلاصه مطلب :
در دوهفته اخیر دنیا شاهد بزرگترین اجتماع انسانی در رثای برگزیده ­ترین انسان­ها بود. حرکت میلیونی شیعیان از کشورهای مختلف جهان به سوی پایتخت وفا و فداکاری، کربلای معلّی، جلوه­ای درخشان از حرارتی خاموش نشدنی است که سال به سال پر شکوه­تر از قبل برگزار می­شود.

بررسی علل و عوامل شکل­گیری این اجتماع عزاداران و عشق و انگیزه­ای که سراسر آن را فراگرفته در این مجال نمی­ گنجد. زیرا این عوامل به اصل و ریشه نهضت جاودان حسینی برمی­ گردد. اما هدف این گزارش کوتاه، بیان دیده­ ها و شنیده­ هایی از اربعین حسینی در میان زائران و مجاوران اباعبدالله الحسین(ع) است که موجب گسترده ­تر شدن افق­ نگاه­های ما نسبت به جهان تشیع می شود.

****

عراق میزبان زوار اربعین

چند سالی است که پس از سقوط صدام شیعیان محروم عراق از فرصت به وجود آمده برای تعظیم شعائر الهی در محرم و صفر حداکثر استفاده را می­ کنند. علاوه بر زیارت مخصوصه اباعبدالله در روز عاشورا، زیارت اربعین نیز مورد توجه شیعیان عراق قرارگرفته است. شاید علت این استقبال پرشور شیعیان عراق از زائران اربعین این باشد که این ملت سالیانی را تحت فشار شدید و اختناق نفس­گیر صدامی سپری کرده­ اند. گویی چنین استقبالی در این ایام جلوه­ای از شوق­های سرکوب شده ­است.

این مسئله به حدی برای شیعیان عراق جدی و بااهمیت است که وقتی از یکی از جوانان عراقی پرسیدم زندگی شما قبل و بعد از حکومت ظالمانه صدام چه فرقی کرده­ است، پس از کمی مکث گفت:«اربعین!» اهل ناصریه بود. گفت که به مناسبت اربعین بساط پذیرایی از زوار را در خانه­ شان مهیا می­ کنند و هرچند که از ناصریه تا کربلا راه طولانی است اما بسیاری از زوار از راههای دور با پای پیاده راهی کربلا می شوند و در میانه راه از ناصریه عبور می کنند.

برایم جالب بود که اولین لذت نبود حکومت صدامی را در مهیا شدن فرصت زیارت اربعین می­ دید. در حالیکه پیدا بود از قشر ضعیف جامعه است و قطعا بیشترین لطمات را همین قشر از حکومت صدام متحمل شده­ اند. عجیب بود که حب و علاقه به امام حسین (ع) انگار باقی رنج­ها را از یادش برده بود.

عامه شیعیان عراق مردمی فقیر اما قانع­ اند. با این حال برای زائر اربعین کم نمی­ گذارند. از جا و مکان گرفته تا خوراک و وسایل خواب و استراحت.

خلاصه غوغایی است اربعین در عراق. انگار حج شیعیان است. تمام غصه­ هایی که در مسجدالحرام و حرم نبوی و قبرستان بقیع بر دل سرازیر می ­شود، اینجا در اربعین به یکباره محو می­ شود. تمام شکوهی که چشم سر، در مسجدالحرام در طواف می بیند، چشمان دل و دیده در سعی ما بین حرمین و نماز عزاداران تجربه می­ کند.

عاشقان اباعبدالله از کشورهای مختلف دنیا؛ بحرین، ترکیه، پاکستان، ایران، تانزانیا، عربستان، کویت، افغانستان و... خود را به نجف اشرف می­ رسانند. سر و رازی است بین زیارت امیرالمومنین(ع) و زیارت امام حسین(ع). انگار از ابتدای راه در نجف همه می خوانند که:

«یا امیر المومنین و یا اباعبدالله اتیتکما و زیارتکما بعد ان زهد فیکما و فی زیارتکما اهل الدنیا...[1]»

«ای امیرمومنان و ای اباعبدالله، رو سوی شما و زیارتتان کرده­ ام با اینکه دنیاطلبان نسبت به شما و زیارتتان بی رغبتی نشان می ­دهند.»

در حرم امیرالمومنین زائرانی که برای وداع می­ آمدند تا راهی کربلا شوند بلند و هم­زمان «لبیک یا علی» می­ گفتند. شعار «الیومَ الیومَ نُعَزِّی فاطمه(ع)» (امروز به فاطمه(ع) تسلیت می­ گوییم) هم زیاد شنیده می شد.

در مسیر پیاده ­روی موکب­ها و هیئت­های عزاداری مختلفی بساط پذیرایی و استراحت زوار را برپا کرده بودند. هر موکبی پرچم­های عزاداری و سیاه­رنگ را نصب کرده بود. اما در بین این همه خیمه سیاه پوش دو رنگ قرمز و سفید زیاد به چشم می­ خورد. دقت که کردم دیدم پرچم بحرین است که انگار به زینت بخش همه موکب­های عزاداری پایتخت عشق جهان، کربلا، تبدیل شده بود. معنایش این بود که انگار پیام مظلومیت شیعیان بحرین به همه رسیده و اربعین نیز فرصتی برای مخابره خبر این مظلومیت به تمام دنیا است. جالبتر این بود که این حمایت از جانب عراقی­ها صورت می­ گرفت. عراقی که خود مظلوم بوده و همچنان نیز هست.

فواصل مسیر پیاده­ روی با ستون هایی مشخص و شماره­ گذاری شده بود تا آنهایی که جامانده یا جلوتر رفته­ اند همدیگر را به راحتی پیدا کنند. عده ای از پیادگان وسط جاده از حال رفته بودند انگار بی­رمقی فرصت نداده بود که خود را به کناره جاده برسانند.

گروهی از پاکستان آمده بودند. روحانی کاروانشان بلند بلند به زبان انگلیسی روضه می­ خواند. شاید فکر می­ کرد که اگر روضه را به زبان محلی بخواند همه گروه­های اطراف را از فیض اشک محروم کرده ­است. در اطرافش کسی نبود که اشک نریزد. چه عرب و چه عجم. بعد از مدتی روضه­ اش را به زبان اردو خواند. با اینکه دیگر کسی معنای کلماتش را نمی دانست اما اشک­ها همچنان سرازیر بودند. انگار حسین(ع) زبان مشترک همه بود. زبانی که توضیح و ترجمه نمی­ خواست.

***

هر حرکت و صحنه­ ای حامل یک پیام بود. پرچم های بزرگ حرم حضرت عباس(ع) همه منقش به یک نقش بود؛

السَلامُ عَلَیکَ یَا سَاقِی عُطَاشَا کَربَلا

از در که بیرون می آمدی روبرو پارچه نوشته بزرگی نصب بود:

«یا نَفسُ مِن بَعدِ الحُسَینِ هونِی»

گویی که این زبان حال همه زائران است. همه آمده­ بودند تا از این­که پیش از شهادت حسین(ع) به او ملحق نشده و مدافع جان او نبوده ­اند اظهار شرمساری کنند.

در شارع امام علی(ع) منتظر ایستاده بودم و به آشپزهایی که از نیمه­ شب قبل مشغول پخت­ و پز بودند خیره شده بودم. آشپز در میانه آشپزی­ اش هم اشک می ­ریخت.

در عتبات دور همه ضریحها سیاه پوش بود. آنجا همه چیز با انسان حرف می­ زد. حرم کاظمین(ع) با گلهای مشکی رنگ تزیین شده بود و حرم عسگرییین(ع) نیز پرچم «یا حسین» داشت. به نشان اینکه عزای حسین(ع)  عزای همه اهل­بیت است.

از اینکه فرصت برخورد و مشاهده بسیاری از برادران و خواهرانم را در این گردهمایی بزرگ به دست آورده بودم خوشحال بودم. سعی می­ کردم کم و بیش سر صحبت را باز کنم. این ارتباط بسیار شیرین و مهم است. اهمیتش از این نظر است که دایره دید انسان را وسعت می بخشد.

فکر می­ کنم این حسی بود که همه نسبت به هم داشتند. فارغ از اینکه اهل کدام شهر و کشورند. بعد از نمازهای جماعت همه برای سلامتی و صحت زوار و پیادگانی که به کربلا می آمدند دعای جمعی می­ کردند.

با یکی از اهالی عربستان در مورد شرایط زندگی شیعیان در کشورشان صحبت می­ کردم. اهل قطیف بود و از اینکه نام شهرشان را می­ دانستم خوشحال شد. از وضعیت رهبران شیعه، از جمله شیخ نمر، جویا شدم. ذوق زده می ­شد که یک ایرانی از اوضاع داخلی­شان مطلع است و به آن اهمیت می­ دهد.

اندکی بعد متوجه شدم که مادرش پنهانی و با احتیاط قصد داشت او را از ادامه صحبت منصرف کند. خودش توضیح داد که شدت اختناق و وحشتی که شیعیان سعودی در آن به سر می­ برند باعث شده که مادرم از هر نوع صحبت و گفتگویی در این­ باره پرهیز کند.

می­ گفت که تمام راه­های ارتباطی­شان اعم از ایمیل­ ها و تماس­ های تلفنی و... با بحرین و ایران کنترل می­ شود. می­ گفت که هنگام بازگشت به کشورشان در فرودگاه مفاتیح­ هایشان را پلیس می­ گیرد.

از وضعیت دانشگاه­ هایشان که پرسیدم فهمیدم تمام کلاس­ های دانشجویان دختر و پسر مجزا از هم تشکیل می­ شود و حتی دروسی که استاد مشترک دارند به صورت ویدئو کنفرانس برگزار­می­ شود. جای تاسف بود که در کشور ما چنین سیستمی اجرا نمی­شود.

از ایران که سخن می­ گفتند همگی آن را «بهشت» و «زیبا» می دانستند. به ذهنم آمد که خوب است گاه نظر دیگران را درباره کشورمان بدانیم. شاید از این طریق بیشتر شکرگزار نعمت­هایمان باشیم.

خانمی کنار من مشغول نماز و دعا بود. دعایش را که خواند پرسیدم اهل کجا هستی. گفت:«الجزیرة العربیة» تعجب کردم. بعد اضافه کرد که ما «سعودی» نیستیم. سعودی کسی است که با آل­ سعود انتساب دارد و هیچ یک از محبین اباعبدالله کمترین انتسابی با آل­ سعود ندارند!

وقتی دیدم که از این باب صحبت را شروع کرد حدس زدم که باید از فرهیختگان جامعه خودش باشد. پرسیدم نظر شما راجع به بیداری اسلامی چیست؟ بدون کمترین درنگی پاسخ داد:«بیداری اسلامی آن­چیزی بود که امام خمینی(ره) در ایران ایجاد کرد.» در ادامه توضیحاتش چندین بار تاکید کرد که او مُجَدِّد دین و احیاگر آن بود.

با خودم فکر کردم به راستی که:«این انقلاب بی نام خمینی(ره)  در هیچ جای جهان شناخته شده نیست.» همانطور که امروز نیز شیعه با نام حسین(ع) و زیارت اربعینش در حال شناسانده­ شدن به تمامی دیدگان بینا و قلب­های تشنه جهانیان است.

***

دوباره از قلبم این آرزو و حسرت خطور می­ کند که ای کاش این حضور عظیم در عاشورای سال 61ه.ق. رقم خورده بود تا امروز همه سوگوار و متاسّی به اندوه آن روز اهل­بیت نباشند.

اما اگر عاشورا نبود، اربعینیان حسینی می­شدند؟!

هرگز!

چراکه:

«و بَذَلَ مُهجَتَهُ فیِکَ لِیَستَنقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَة و حَیرَةِ الضَلالَة»



[1] بخشی از دعای بعد از زیارت عاشورا

نظرها

    تاکنون نظری برای این مطلب ثبت نشده است .

ارسال نظر

برای نظر دادن ابتدا با نام کاربری و رمز عبور خود وارد سایت شوید یا ثبت نام کنید .
برای ورود یا ثبت نام اینجا را کلیک کنید .