پيامبر(ص) در آخرين لحظات عمرش، براي ما ثقلين یعنی قرآن و امام را بر جاي گذاشت . پس از او ثقلي که قرآن بود «مركز نزولش» را از دست داد و ثقلي ديگر كه امام بود «مبناي ظهورش» را از دست داد و اين مسير همچنان در طول 1400 سال به مرور سير نزولي را طي كرد در حدي كه قرآن را تنها ديديم و امام را نيز تنها.
از نمونه های تنهایی امام در طول 1400 سال، تنهایی امام حسن(ع) است. یعنی آنقدر خلافت قداست پيدا كرده بود كه معاويه صلحنامه را در شام پاره ميكند و ميگذارد در زير پايش و ميگويد:« من آمدهام بر شما حكومت كنم و نیامدم اينجا كه براساس اين صلحنامه با شما رفتار كنم» و در این هنگام هيچ كس جرئت نميكند در مقابلش حرفي بزند.
و تنهایی امام حسن (ع) یعنی ما كه سالياني از او دور بوديم، صلح و مظلوميتش را به حساب خود او گذاشتيم و در ذهن ما اينطور تداعي ميشد كه آنچه از صلح و صلحنامۀ در مقابل حكام ظلمه ديده ایم به خود امام حسن (ع) مربوط بوده است. در حالی که صلح و مظلوميت او چيزي نبود به جز انعكاس مظلوميت و ضعف و زبوني افرادي كه در كنارش حركت ميكردند.
اگر قرآن را به تنهايي بهدست من و شما بدهند نميتوانيم هدايت شويم. باید در كنار قرآن، مبيّنين قرآن(امامان) باشد. آنها ميخواستند مبينين قرآن را از قرآن را جدا كنند.
برگزیده ای از سخنرانی «در تنهایی ثقلین» و« خلافت دائمی»