سال 1354 یکبار از دانشکده داروسازی می آمدیم. عصر بود. من بودم و او. کس دیگری همراهمان نبود. ماشین جیپی پشت سرمان توقف کرد و دیالمه را صدا زد. دیالمه برگشت. آن ها اگر هم نمی دانستند کدام ما دیالمه است، حالا فهمیده بودند. یکنفر از داخل ماشین به دیالمه گفت:"سوار شو." دیالمه سوار شد و او را بردند. بعد متوجه شدیم او را به ساختمان ساواک برده اند.

بعدها می گفت:"چند شب قبلش شناسایی شده بودم و جای انکار نبود." بازجویش ناهیدی بود[1]. خیلی شکنجه اش کرده بود. جاهای مختلف بدنش را با سیگار سوزانده بود. دیالمه خیلی خوددار بود. از اتفاقات درون ساواک به ما چیزی نمی گفت. فقط ما متوجه شدیم چند نقطه از بدنش را با آتش سیگار سوزانده اند.

آن زمان زندان رفتن برای مبارزان یک افتخار بود. حتی بودند افرادی که به عمد خودشان را به زندان می کشاندند. تا برای خودشان آبرو کسب کنند.همین ها به دلیل ضعف هایشان در زندان کم می آوردند و مارکسیست می شدند. اما دیالمه اعتقاد داشت؛ انسان نباید به سادگی به زندان برود، بلکه باید به گونه ای عمل کند که دستگیر نشود و کار را به نحو احسن انجام دهد. (به نقل از دکتر حسین بانک؛ دکترای داروسازی از دانشگاه فردوسی مشهد و همکلاسی شهید در دانشگاه)



[1]  حسین ناهیدی؛ بازجو و شکنجه گر معروف ساواک در مشهد، که توسط چریک های فدایی خلق ترور شد.

نظرها

    تاکنون نظری برای این مطلب ثبت نشده است .

ارسال نظر

برای نظر دادن ابتدا با نام کاربری و رمز عبور خود وارد سایت شوید یا ثبت نام کنید .
برای ورود یا ثبت نام اینجا را کلیک کنید .